قله خاتون بارگاه
مشروح گزارش :
گزارش برنامه صعود زمستانی به قله خاتون بارگاه
زمان برگزاری: جمعه 3 بهمن ماه ۹۳
شرکت کنندگان: عباس کلهر، مهدی بشیری، محمد ثقفی
سرپرست: عباس کلهر
.
زمانبندی اجرای برنامه:
۷:۱۰ شروع کوهپمایی؛ کمی بعد از محیطبانی گرمابدر
۹:۰۰-۸:۲۰ توقف برای صبحانه؛ ابتدای یال صعود
۱۱:۲۰-۱۰:۵۰ توقف برای استراحت؛ سنگ عقاب
۱۴:۱۰-۱۳:۵۰ قله خاتون بارگاه
۱۶:۰۰-۱۵:۴۰ توقف برای استراحت؛ همان سنگ عقاب
۱۶:۵۰ پایان کوهپیمایی
.
درباره قله خاتون بارگاه
.
قله خاتون بارگاه (۳۸۷۰ متر) در شمالغربی روستای گرمابدر قرار دارد. این قله رو خطالراسی قرار دارد که از غرب با گیزنو، خرسنگها، جانستون، ورزآب و برج امتداد مییابد و از شرق به قله اشتر و گردنه یونهزا در جنوب دشت لار میرسد.
.
دلیل نامگذاری این قله به گفتهی محلیها به سالها پیش برمیگردد که خاتونی – زنی از سادات – و همسرش به این منطقه کوچیده بودند و گلهداری میکرده اند. به علت احترام محلیها به خاتون، این قله به نام وی نامگذاری شده است.
.
برای صعود به این قله میتوان تا میانه جاده خاکی پس از گرمابدر را با وسیله طی کرد و سپس کوهپیمایی را به سمت گردنه یونهزا ادامه داد و پس از آن خطالراسی طولانی و در بعضی قسمتها سنگی و تیغهای را به سمت غرب تا قله خاتون بارگاه ادامه داد. همچنین در صورتی که حجم برف زیاد نباشد و شیبهای برفی یخزده نباشند – برای پیشگیری از خطر بهمن و سقوط – میتوان از چند یال جنوبی این قله نیز صعود کرد. یالهای جنوبی پرشیباند و در بعضی قسمتها ریزشی اند و در قسمتهای انتهایی نیاز به مختصری دستبهسنگ شدن دارند.
.
مشروح گزارش: خاتون در مه
.
سحرگاه جمعه ۳ بهمن ۹۳ جمع سهنفرهی ما تهران را به مقصد گرمابدر ترک کرد. برخلاف برنامههای قبلی اینبار توقفی در مسیر نداشتیم و نماز صبح را در مبدأ کوهپیمایی خواندیم. مبدأ ما کمی بعد از محیطبانی گرمابدر بود، جایی که جاده به سمت راست میپیچید. ماشین را کنار چند درخت و یک خرابه پارک کردیم، جاییکه رودخانه کمآبی جاده را قطع میکرد و از کانالی زیر آن میگذشت.
.
ساعت ۷:۱۰ کوهپیماییمان را آغاز کردیم. دماسنجی که همراهمان بود، دمای هوا را پنج درجه زیر صفر نشان میداد. بادی نمیوزید و هوای مناسب و مطبوعی برای کوهپیمایی داشتیم. قله خاتونبارگاه پیشرویمان به سمت شمال قرار داشت و سمت راستمان شیورکش و جنوب شرقیمان پیرزنکلوم سرسخت پیدا بود.
.
در امتداد رودخانهای که کف دره جاری بود و جاده خاکی را قطع میکرد به سمت قله به راه افتادیم. حجم برف کم بود و سنگهای انتهای دره هم از برف بیرون زده بودند. کمی جلوتر دو مسیر را برای رسیدن به قله نامزد کردیم: یالی که از سمت راست دره به خطالراس میرسید و سپس به سمت غرب متمایل میشد تا به قله میرسید، اما حجم کم برف ما را متقاعد کرد که مسیر دوم بهتر است: مسیری که از یال سمت چپ دره آغاز میشد و بعد به شیب تندی درست زیر قله میرسید. به سمت چپ دره متمایل شدیم و راه را ادامه دادیم تا از سایهی دره بیرون آمدیم و به آفتاب رسیدیم. ساعت ۸:۲۰ شده بود، هوا با بیرون آمدن آفتاب گرم شده بود و بادی هم نمیوزید. برای صبحانه توقف کردیم.
.
هوا کاملا صاف بود و منظرههای زیبای پیرزنکلوم، مهرچال و آتشکوه پیش رویمان. ابرهایی از شرق خطالراس شیورکش به پیرزنکلوم مانند آبشار به داخل دره گرمابدر سرازیر میشدند و آرام آرام پیش میآمدند. جنوب غربیمان هم در دوردست و جایی حول و حوش توچال ابرهای سیاهی آرام آرام خودنمایی میکردند. البته چند ساعتی طول کشید تا این ابرها به ما برسند. بعد از چهل دقیقه توقف برای صرف صبحانه، ساعت ۹ کوهپیماییمان را روی یال پرشیب پیش رویمان به سمت قله ادامه دادیم.
.
هوا گرمتر و گرمتر میشد. البته در سایه هوا کماکان سرد بود و دماسنج منفی چهار درجه را نشان میداد. شیب پیش رویمان تندتر و تندتر میشد. سرپرست تذکر میداد که در برنامه زمستانی باید سرعت حرکت به گونهای باشد که بدن تعرق شدیدی که لباس را خیس کند نداشته باشد ولی شیب تند و آفتاب تند و بادی که نمیوزید اجازه نمیداد که این تذکر رعایت شود و من به شدت عرق میکردم.
.
زیر سنگ بزرگی برای استراحت توقف کردیم. کمی بالاتر مسیر به صورت گرده سنگی در میآمد. ابرهایی که لابهلای کوههای اطرافمان بودند و سایهروشن آفتابی که از لابهلای این ابرها روی کوهها میافتاد، نقاشی خیالانگیزی طرح زده بود. عقابی بزرگ از نزدیکیمان و کمیپایینتر از ما پرواز کنان به سمت خرسنگ میرفت و معالاسف گیرکردن دوربین در دست و پا و زیپ و جیب همنوردمان اجازه عکاسی به موقع را به ما نداد. همین شد که اسم سنگ بزرگ و شاخصی را که زیرش استراحت میکردیم گذاشتیم «سنگ عقاب». آفتاب میتابید و باد نمیوزید، برای همین نیازی به اضافهکردن لباس نبود، آفتاب رطوبت مختصر لباسمان را برطرف میکرد. بعد از بیست دقیقه استراحت به راه افتادیم.
.
بخشهایی از مسیر پوشیده از سنگریزه و قلوهسنگ و ریزشی بود، جاهایی که حجم برف کم میشد، سنگها از زیرپایمان سر میخوردند و صعود در این شرایط و با شیب زیاد مسیر دشوار شده بود. همچنین از چند شیب تند با برف تقریبا یخزده با احتیاط عبور کردیم. ساعت حدودا ۱۳ بود که مه از شرق و غرب به ما رسید و کاملا ما را فروگرفت. زیر گرده سنگی انتهای مسیر بودیم، کمی صبر کردیم تا نتیجه بازی ایران و عراق که با رادیو پیگیری میکردیم مشخص شود. باختیم و خیالمان راحت شد؛ مسیر را ادامه دادیم.
.
عبور از گرده سنگی مختصر انتهای مسیر کمی نیاز به احتیاط داشت، به خصوص اینکه دو طرف گرده سنگی شیبهای تند با برف یخزده بود و مه دیدمان را تا چندمتری محدود کرده بود. خوشبختانه مسیر کوتاه بود و پیچیدگی خاصی نداشت، و بدون نیاز به حمایت صعود شد؛ بالاخره به جایی رسیدیم که به نظر میرسید قله است، ارتفاعمان از اطرافمان بیشتر بود و دوربین کوهنوردی همراهمان هم ارتفاع درست قله را نشان میداد. چند عکس گرفتیم و در هوای مهآلودی که بارش مختصر برف هم به آن اضافه شده بود مسیر بازگشت را از همان مسیر رفت پی گرفتیم.
.
بارش برف شدید نبود و باد تندی هم نمیوزید، به همین علت ردپایمان مشخص بود و مشکلی برای بازگشت نداشتیم، مهمتر این که شیب طاقتفرسای صعودمان حالا شیبی برفی و در انتهای مسیر گلی بود که بدون فشار به عضلات پا و زانوها با سرعت خوبی از آن فرود آمدیم. ده دقیقه به پنج به ماشین رسیدیم که برفپوش شده بود، چند نفری که به نظر از اهالی روستا بودند آن حوالی مشغول تفریح بودند و آدمبرفی هم ساخته بودند. نماز را در خرابه خواندیم و به سمت تهران حرکت کردیم و البته ترافیک رستورانهای بعد از اوشان و قبل از لواسان، پایان زودهنگام صعودمان را جبران کرد.
.
نکته مهم
– مسیری که پیموده شد مسیر معمول زمستانی یا تابستانی صعود به قله خاتون بارگاه نبوده و قابل الگو برداری نیست. این مسیر در صورت قابل توجه بودن حجم برف بهمنخیز است و در صورت سرمای شدید هوا و یخزدگی برفها خطر سر خوردن و سقوط دارد. همچنین به علت سنگریزهای بودن و شیب نسبتا زیاد در تابستان برای صعود مناسب نیست.
حالا در ادامه روایت طنز گونه همنورد خوش ذوقم جناب آقای بشیری را از این برنامه باهم میخوانیم:
اولا گفته باشم ،بنده گزارش نویس این برنامه نیستم و اساسا گزارش نویسی بلد نیستم ، چون اصرار کردید …
ثانیا گزارش نویسی یک اصولی دارد که من اصلا دوست ندارم رعایت کنم ، پس انتظار یک گزارش برنامه خوب و کاربردی را نداشته باشید و با طناب این گزارش در چاه نروید .بنده هیچ مسئولیتی قبول نمی کنم .
ثالثا این برنامه با برنامه های فانتزی و رمانتیک گروه فرق می کند .یک برنامه کاملا مردانه و خشن …یک برنامه جدی کوهنوردی…
«همه ئ ما دارای علایق خاص خود جهت کوهنوردی هستیم . اغلب ما وقتی تحت فشار هستیم ، چیزهای زیبا و وحشی ، تجربه های شدید مشترک ، راه هایی که کوه ها از نظر فیزیکی ، روحی و احساسی باعث تغییر در ما می شوند و احساس آزادی از طریق حرکت موثر و راحت در قلمروی نا مساعد به ما دست می دهند را به طور حماسی رنگ آمیزی می کنیم و جلا می دهیم .»
قصد از نوشتن این گزارش شرح اینکه «کوه رفتیم و برگشتیم » نیست یا مانند گزارش های متداولی که برای برنامه های این چنینی می نویسند اعم از اینکه محل صعود و فرودمان فلان و بهمان بود هم نیست . گزارش ما نوعی شرح حال است . نوعی رنگ آمیزی حماسی از حال و هوای صعود و صعود کنندگان و انتقال آن حال در حد بضاعتمان به خواننده گزارش.. بدیهی است که در چنین شرحی توقع یک گزارشی فنی و کاربردی نمی رود . البته سعی شده است که از اغراق و بزرگ نمایی پرهیز شود وکمی هم خمیر مایه طنز به آن اضافه شده است . امید است که مورد توجه دوستان قرار گیرد .
از کجا شروع کنم ؟ اول آذر 92 بود . البته نه اول اولش ….دو سه روز قبل ترش … چون زمان اجرای برنامه اول آذر بود ، برنامه قله آتش کوه …یعنی قرار بود برنامه برگزار شود ولی .. بدلیل بارش و…برنامه کنسل شد .با چند تن از دوستان که می شناختم و بعضی ها که نمی شناختم قرار شد برنامه توچال برویم . بارش ها تا روز وشب قبل از برنامه ادامه داشت . عصر پنجشنبه برنامه توچال به کلکچال تنزل پیدا کرد . بارشها همچنان ادامه داشت . یکی گفت :من لوازمم تکمیل نیست ، دیگری گفت : اگر اجازه بدید و ناراحت نمی شوید می خواهم بروم در جستجوی زرشک …یکی هم گفت : اگر برنامه کلکچاله من خودم می روم …فقط ماندن دو نفر .. سحر جمعه همچنان باران می بارید که یکی از آن دو نفر هم پیامک زد :
« سلام ، صبح به خیر ، شرمنده …من توی این بارون نمیام ، اگه رفتی امیدوارم بهت خوش بگذره » ماند چند نفر ؟ 1+1=1-2
1+ که خودم بودم ، 1= راهم اصلا نمی شناختم .از طریق تماس تلفنی در پارک پیدایش کردم . هنوز باران می بارید . شاید هم برف ، دقیق یادم نیست . رفتیم و رفتیم تا از ابر ها هم گذشتیم مثل قصه جک و لوبیای سحر آمیز .. . از بچگی سر ما را کلاه گذاشته بودند چون اصلا نمی شد روی ابر ها راه رفت …ولی خیلی زیبا بود .
دریای مواج غیر متلاطم ابر ، هوای گرم و آفتابی ، خط الراس سپید پوش زیبای توچال و از این جور چیزها ….
ما هم می توانستیم برنامه را کنسل کنیم یا اینکه با دیدن بارش باران از ترس خیس شدن ، ماندن در منزل را انتخاب کنیم . اما …زیبایی طبیعت و انرژی سرشار آن پاداش کسانی است که همت به خرج دهند .
هیچ وقت به خاطر مواجه با هوای نامناسب برنامه را کنسل نکردیم ، تغییر دادیم ولی کنسل نه …ترجیح دادیم برویم در منطقه اجرای برنامه موقعیت را بسنجیم ، شرایط را در نظر بگیریم و بعد تصمیم گیری بکنیم .
یک سال و اندی از آن ماجرا گذشت . یکی همچنان لوازمش تکمیل نیست . آن یکی همچنان در جستجوی زرشک …سومی هم کلا کوه نمی رود و آخری هم همچنان امیدوار است که به ما خوش بگذرد .
لابد می گوئید اینها چه ربطی داشت به برنامه خاتون بارگاه …؟ عرض می کنم :
طبق اخبار و بررسی های ما در منابع خبری ، هوای لواسانات برای روز جمعه 3بهمن ماه متغیربود و از آنجایی که ما عادت به کنسل کردن برنامه نداشتیم ترجیح دادیم به منطقه اجرا برنامه عزیمت کنیم و بعد تصمیم بگیریم .
همیشه صعود در هوای متغیر برایم هیجان انگیز بود البته ترجیح می دادم در یک منطقه شناخته باشد نه دریک منطقه بکر و نا شناخته …
ساعت 5:20 دقیقه قبل از اذان صبح به همراه دو همنورد دیگر از تهران حرکت کردیم به سمت لواسانات و فشم … خبری از ابر و بارش نبود ولی از خیس بودن جاده معلوم بود که روز قبل بارش داشتیم . به میدان فشم رسیدیم و در سمت راست میدان وارد مسیر فرعی گرمابدر شدیم . در کنار جاده و بعضا در وسط جاده برف تازه بر زمین نشسته بود .
اسامی روستاهای بین راه برایمان آشناست . هر کدام مبدا صعود چند قله هستند . لالون مبدا صعود برج و خلنو ، آب نیک مبدا صعود جانستون و خرسنگ و روستاهای روته و حسندر و…
اما این بار مقصد ما در انتهای جاده واقع شده است .روستای گرمابدر …در اواخر جاده پس از عبور یک دروازه وارد جاده خاکی گرمابدر می شویم . اما اثری از جاده نیست . جاده در زیر برف روز گذشته مخفی شده است . در سمت راست جاده اولین چیزی که به چشم می خورد یال طولانی پیرزن کلوم است که برای همنوردانم یاد آوری کننده یک روز سخت و طاقت فرسا است . چند صد متر جلو تر ، در نزدیکی دره صعود در کنار یک ساختمان مخروبه توقف می کنیم . اقامه نماز صبح بر روی جاده برفی ، به نوبت ….
داخل ماشین گرم است و دمای بیرون 3- و دل کندن از جای گرم سخت است . درست مثل بیرون آمدن از کیسه خواب در یک صبح سرد … زیبایی طبیعت اطراف و سپیدی برف ،کودک درونمان را برای دویدن بر روی برفها انگیزه می دهد . هنوز آفتاب طلوع نکرده است . ساعت 7:00صبح روز جمعه 3 بهمن 1393
با وجود حجم کم برف مسیر دره را انتخاب می کنیم .مسیر کاملا مشخص است .قلل خاتون بارگاه و خرسنگ در مقابلمان قرار دارند . مسیر اصلی صعود از گردنه یونه زا ، یک یال طولانی و خسته کننده است . اما مسیر انتخابی ما یک مسیر غیر متعارف و پر شیب و بکر است ..
پس از حدود نیم ساعت پیمایش در کنار رودخانه ، در سمت راست دره بر روی یال مشخصی ارتفاع می گیریم . وارد دشت نه چندان وسیعی می شویم .نسیم سردی می وزد.در سطح دشت نسبت به دیگر نقاط برف بیشتری جمع شده و حرکتمان را کند می کند . آفتاب کم کم از پشت کوه ها بالا می آید . سکوت وهم انگیزی حکم فرماست . هر از چند گاهی صدای موتور هواپیماهای عبوری از آسمان دشت سکوت صبحگاهی گرمابدر را که با بالا آمدن آفتاب از سرما ، بدر شده بود را می شکند .
در کنار دشت در ابتدای یال صعود برای صبحانه توقف می کنیم . ساعت حدود 8:20و توقفمان در حدود 30 دقیقه …
یال صعود نسبتا پر شیب است با شیبی در حدود 30 تا 45 درجه …هوا سرد نبود ، باد هم نمی وزید ، در آسمان هم خبری از ابرنبود .چیزی که بود فقط شیب بود و شیب بود وشیب…
کارمان به کندی پیش می رفت ، قدم آهسته ، گامها استوار ، برف نسبتا پایدار ، هوا گرم و دلچسب ، سنگینی نور آفتاب به چشمانمان زور می گفت . سرقدم مشغول باز کردن مسیر ، اما سرپرست … به دور دست ها خیره شده بود برای قلل اطراف نقشه می کشید .
پس از یک و نیم ساعت راهپیمایی طاقت فرسا در ساعت 10:30 در زیر سنگ صخره ای عمودی نسبتا بلندی برای استراحت توقف کردیم .این استراحت کوتاه فرصت خوبی بود برای تجدید قوا وهمچنین مرور مناظر و قلل زیبای اطراف …
در مقابلمان قله زیبای پیرزن کلوم و مهر چال ، کمی آن طرف تر آتش کوه سر بر افراشته بود . کمی جلو تر در سمت چپ پیرزن کلوم ، در امتداد گردنه متصل به آن ، قلل شیور کش و کاسونک قرار دارند . بروی گردنه شیور کش ابر زیبایی از داخل دره این بار نه با قلم باد بلکه با گرمای آفتاب سرریز کرده و منظره زیبایی را خلق کرده است . در سمت چپمان دیواره جنوبی خرسنگ و کمی عقب تر قله برج و تیغه های ژاندارک و قلل خلنو ، و در مقابلمان قلل سرکچال و آبک و… در اطرافمان کلکسیونی از قلل مرتفع سپید پوش شده ای بود که تداعی کننده خاطرات روزهای خوب صعود های گذشته بود . ما همچنان در زیر گرمای آفتاب مشغول نظاره این بوم بزرگ نقاشی طبیعت بودیم .
دمای هوا 5- درجه بود ولی دماسنج درون جیب کوله پشتی دمای 16 درجه را نشان می داد . این دمایی بود که ما احساس می کردیم …گرمای دلچسب آفتاب ، پلکهای خسته مان را نوزاش می داد . اما مسیر زیادی مانده بود و کم کم ابرها از گوشه و کنار سر بلند می کردند . راستی تا خوابتان نبرده بگویم طی تماس تلفنی که با همنورد غایبمان در تهران داشتیم مطلع شدیم که ایران یک گل وارد دروازه عراق کرده و یک نفر هم اخراج شده ، از همان سربازی نرفته ها ….هر چند می دانستیم که در این سیاهه زمستان با یک گل بهار نخواهد شد ولی ابراز خوشحالی کردیم . خسته و خواب آلوده وسایلمان را جمع کردیم برای حرکت به سمت قله که …
عقاب قهوه ای رنگ زیبایی در مقابلمان پدیدار شد با بال هایی گشوده و زیبا … خیلی به ما انرژی داد خواب را از سرمان پراند . عقاب در فاصله ای نزدیک در مقابلمان به سمت پایین حرکت می کرد . با دیدن این منظره زیبا تا مدتی سختی صعود و تندی شیب را فراموش کردیم .
از این جا به بعد شیب تند تر می شود و حرکت کند تر …کمی بالاتر سر پرست اعلام می کند که نتیجه بازی 1-1 تمام شده و بازی به وقت اضافه کشیده است .
دور تا دورمان را ابر گرفته بود ولی همچنان آسمان دشت صاف بود.مه کم کم از ته دره بالا می آمد . در بعضی از قسمت ها تندی شیب به بیش از45 درجه هم می رسید . بعضی نقاط برف عمیق بود وبعضی نقاط خالی از برف … سر قدم (آقای ثقفی ) با راهنماییهای سرپرست ، مسیر را پیدا می کرد و ما هم بدنبالش که یک دفعه سرپرست فریاد زد :گل… همه ساکت در جایمان میخکوب شدیم که سرپرست ادامه داد : صبر کنید ببینم …فکر کنم عراق گل زد .1-2 به نفع عراق . البته این برتری زیاد طول نکشید و دوباره بازی مساوی شد . توقف بعدی برای ضربه پنالتی بود که داور به نفع عراق گرفته بود 2-3 به نفع عراق …
کم کم به انتهای یال نزدیک می شدیم وارتفاع سنج رقم 3600 را نشان می داد در مقابلمان یک شیب تند صخره ای بود .به توصیه سرپرست در زیر صخره ها به سمت راست تراورس کردیم . مه تقریبا همه فضا را گرفته بود و دیگر از گرمای دلچسب آفتاب خبری نبود وفقط باحرکت مه هر از چند گاهی با سوسویی از آفتاب ، اندک گرمایی نسیبمان می شد . دره پایین پایمان خیلی پرشیب بود و امتداد آن تا پایین دره ادامه داشت . برف زیر پایمان هم سفت بود با دقت بر روی آن جای پا حفر می کردیم . به یاد حرف سرپرست در کلاس آموزشی افتادم که می گفت :اگر سر بخورید از شیر آب منزلتان بیرون می آیید . درهمین حین بود که در کمال ناباوری سرپرست مکثی کرد و گفت : شاید باورتون نشه ولی مساوی شدیم 3-3 در دقایق اضافی وقت اضافه …کمی جلو تر به گردنه ای صاف مسطح رسیدیم .ارتفاع سنج رقم 3700 را نشان می داد .دید کافی نداشتیم . تصویر مبهمی از قله در مقابلمان بود . اندکی استراحت و البته گوش دادن به ادامه مسابقه در ضربات پنالتی …
ضربات پنالتی آغاز شد و در پنج پنالتی اول مساوی شدیم و در ادامه یکی یکی بالا رفتیم . اول ایران پنالتی میزد و بعد عراق … بعد از سه چهارپنالتی سرپرست گفت : آگر عراق این ضربه را گل کند کار تمام است …پنالتی ما گل نشده بود و عراق ….
با گل عراق ، ایران از صعود باز ماند ولی ما به صعودمان ادامه دادیم . سرپرست برای پیدا کردن مسیر به تصویر مبهم مسیر گرده ای زیر قله خیره شده بود . هنوز زمان داشتیم به صعود فکر می کردیم . هنوز تا دقیقه 90 (ساعت 14:00) وقت باقی بود . مه همه جا را فرا گرفته بود و برف نم نم می بارید نسیم سردی می وزید . بیشتر شبیه یک رویا بود در بین ابرها ، در منطقه ای نا شناخته برای ما ، اینها چیزهایی نبود که ما را نا امید کند . همیشه لذت صعود در خروج از منطقه امن و ورود به محدوده ناشناخته ها است . لذت آزادی با حرکتی آرام و مطمئن در قلمروی نا مساعد ، این تعریفی بود که به نظر می رسید در این صعود ولو اندک در حال تحقق بود . در جایی می خواندم که نوشته بود : « …ما کوهنوردی نمی کنیم تا خود را در معرض خطر قرار دهیم ،بلکه ما کوهنوردی می کنیم تا حدی به این دلیل که خود را در موقعیتی قرار بدهیم که بتوانیم با خطر مقابله کنیم . ما باید آن را مهار کنیم ، چیزی که انجام می دهیم تا حد زیادی روی اینکه خطر چگونه عمل کند تاثیر می گذارد ، و این واقعیت است که بازی را جالب می سازد . مهار کردن خطر به معنی کاهش آن به سطح قابل قبول توسط مهارت و تکنیک است …»
یک کوهنورد باید بیاموزد که چگونه تصمیم بگیرد ، چگونه قضاوت کند، سود و زیان ها را تجزیه و تحلیل کند ، اشتباهات را بشناسد و اصلاح کند و کیفیت مشکوکی به نام قضاوت را جایگزین قوانین کند .
باید بتواند که ریسک کند اما درعین حال محطاط باشد ، توانایی های خود را بروز دهد اما حد خود را بشناسد ، سرسخت باشد اما از خود نمایی بپرهیزد ، متکی به توانایی خویش باشد اما گروهی عمل کند واینکه ایمنی بهتر از تاسف است .
بعد از باخت ایران حرکت کردیم تا ما بازنده نباشیم . به زیر قسمت گرده ای رسیدیم . اطراف مسیر گرده ای برف زیادی بود و احتمال وجود تله برفی می رفت . ریسک نکردیم و مسیر گرده ای را انتخاب کردیم . هوا رو به سردی می رفت . در پناه سنگی بزرگ لباس اضافه کردیم .
حرکت بر روی مسیر های گرده ای معمولا به کندی صورت می گیرد و براثر کاهش فعالیت ، دمای بدن کاهش می یابد که استفاده از لباس مناسب را می طلبد . در این جور مسیر ها هر چه تعداد نفرات صعود کننده کمتر باشد خطر بروز سرما زدگی کمتر است .
مسیر تقریبا باز بود به جز یک سکوی دو متری که به راحتی از آن عبور کردیم مانع دیگری در بین راه نبود . پس از عبور از یک تراورس کوتاه بروی شیب نقاب مانندی در زیر قله با یک شوت سر کش در دقیقه 90 گل پیروزی وارد بارگاه خاتون گردید .
ایران باخت ولی ما برنده شدیم ، اراده ما برنده شد درست در دقایق پایانی ، در غربت کوهستان ، در میان ابرها ، در قلمروی نا مساعد ، جایی که هیچ تماشاگری نظاره گر تلاشمان نبود . این اراده ما بود که پیروز میدان بود .شاد و خوشحال همدیگر را در آغوش گرفتیم .خستگی مسیر پر شیب صعود را فراموش کردیم ، حتی سردی هوا را ، حتی تر تلخی باخت ایران را …
خوشحال بودیم که بعد از چندین ساعت تلاشمان به ثمر نشست . خوشحال بودیم که نا امید نگشتیم ، خوشحال بودیم اما نه مثل پرنده در قفس ، خوشحال بودیم که در اوج بلندیها آزاد و رها هستیم .خوشحال بودیم اما نه مثل مردم عراق که خوشحالیشان به قیمت ناراحتی ملتی بود .
پرنده ای بلند پرواز درفراز ابرها در بالای سرمان پرواز می کرد و فریاد می کشید . هوای خوبی بود یعنی زیاد باد نمی وزید .دما حدود 7- بودو کمی هم برف می بارید .اولین کسی که صعودمان را تبریک گفت پشتیبان بود . طی تماس تلفنی … ما که در کار مخابرات مانده بودیم ، در کوه های تهران مبایل آنتن نمی داد آن وقت ….
با ثبت عکس و فیلم حضورمان را در قله اثبات وبا یادی از ارواح همنوردانمان ، آنها را نیز در شادی صعودمان سهیم کردیم . یکی از دوستان به دنبال نبشی قله بود که تلاشش بی فایده بود .نمی دانم قله بود یا نه ولی ارتفاع بلند تری پیدا نکردیم ارتفاع سنج هم رقم 3870را نشان می داد البته سنگ چینی که معمولا سر قله ها هست را آنجا یافتیم.دید کافی نسبت به اطراف نداشتیم .
طبق معمول همه برنامه ها زمان زیادی نداشتیم .و مسیر بازگشت را در پیش گرفتیم .فرود در این گونه مسیر ها همواره با خطرات جدی روبروست . بیشتر حوادث کوهنوردی معمولا در هنگام فرود صورت می پذیرد . چون خیلی ها برنامه را تمام شده فرض می کنند وهم اینکه توان بدنی به حداقل می رسد . خستگی ناشی از صعود هم ممکن است دقت درعملکرد را پایین بیاورد . سرپرست تذکر می دهد که برنامه تمام نشده و برنامه در کنار ماشین به پایان می رسد . البته فکر کنم برنامه کنار ماشین هم به پایان نرسید…
دقت و سرعت عمل را چاشنی کارمان می کنیم ، با دقتی بیشتر از صعود در مسیر فرود قرار می گیریم . از گرده ها با دقت پایین می آییم . به گردنه می رسیم وسپس مسیر تراورس در زیر صخره ها …مسیر های تراورس بر روی شیب های تند برفی در هنگام فرود بسیار خطرناکتر و حادثه ساز تر از هنگام صعود هستند .
با دقت و احتیاط کامل مسیر تراورسی ، روی برف سفت زیر صخره های خط الراس خاتون بارگاه در بالای دهلیز کنار دیواره پایین قله که شیبی در حدود 45 تا 50 درجه داشت را فرود می آییم .
پس از عبور از این منطقه ، شیب های تند برفی را یکی پس از دیگری طی می کنیم ، شیب هایی در حدود 45تا 35 درجه …. هرچه به بعد از ظهر نزدیک می شویم بر ضخامت ابرها و شدت بارش افزوده می شود . حدود ساعت 16:00 به کنار سنگ صخره بلند محل استراحت صبح که نام سنگ عقاب بر آن نهادیم رسیدیم . از مرز خطر عبور کرده بودیم و برای استراحت و تجدید قوا زمانی را در نظر می گیریم وسپس حرکت مجدد تا قبل از تاریکی به ماشین برسیم .
برف تپه ماهورهای انتهای یال صعود براثر گرمای هوا آب شده بود و خاک نرم و رسی آن کفشهایمان را سنگین می کرد . شدت بارش برف در اواخر مسیر افزایش یافته بود زیبایی برنامه را دو چندان کرده بود . همیشه کوهپیمایی در زیر بارش برف برایم لذت بخش بود .برنامه داشت به پایان می رسید و دل کندن از پاکی و سپیدی برف وبازگشت به شهر شلوغ پر از انواع آلودگی ها برایمان ناگوار بود ولی چه باید کرد که هر آغازی را پایانی است هر چند ناگوار …از آخرین لحظات دربرف بودن در یک غروب زیبای زمستانی در زیر بارش رحمت الهی محظوظ شدیم . در ساعت 17:00به کنار ماشین رسیدیم… البته برنامه اینجا هم به طور کامل تمام نشد چرا که جاده پوشیده از برف بود . که به لطف الهی مشکل خاصی پیش نیامد نهایتا در ساعت 18:00 به فشم و جاده اصلی رسیدیم .
به امید صعود های زیبای بعدی
فاذا فرغت فانصب
منابع :
کتاب تکنیکهای کوهنوردی آلپی
مشاهدات شخصی
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.