پیمایش خط الراس شرقی قله قلعه دختر
بسم الله الرحمن الرحیم
حمد و سپاس بی حد، خداوندی را که توفیق حیات و به تبع آن، نعمت و فرصت دیدن، شنیدن و سخن گفتن عطا کرد.
اول، آخر را می گویم!!….
شب هنگام در مسیر بازگشت از آهار به سمت محل تجمع (ایستگاه مترو شهید باقری)، در چند کیلومتر پایانی مسیر بودیم که ناگاه حرف از نوشتن گزارش شد. جناب استاد خواستند گزارش را به آنهایی که مسبوق به سابقه هستند و دستی بر آتش دارند محول کنند که سکوتشان سبب شد تا استاد از همان صندلی جلوی ون بلند بپرسد که: چه کسییییییی گزارش را می نویسد؟؟ یکی گفت استاد اگر کسی ننویسد؟….ماشین بالا و پایین میشد که گفتم: من سابقه نوشتن گزارش کوهنوردی ندارم لیکن هم گزارش کوهنوردی خوانده ام، هم اینکه نوشتن را دوست دارم، البته سیاسیJJ… .این شد که چون دوستان هنرمند ما بار امانت نتوانستند بشکند، قرعه کار به نام من دیوانه زدند.
خب، برمیگردیم به اول… .
گزارش باید بی تکلف و راوی حقیقتی باشد که رخ داده است، چه تلخ چه شیرین… البته که داستان گزارش ما سراسر شیرین بود، الحمدلله.
بعد از یک ون سواری حدودا یک ساعته به آهار پر از شکوفه رسیدیم. آفتاب هنوز خوب بالا نیامده بود، این شد که کمی بالا و پایین و ورجه وورجه کردیم و دست ها را به هم مالیدیم تا سردمان نشود… القصه راهمان را از داخل روستا پیش گرفتیم… اولین چیزی که توجهم را جلب کرد بنر های تسلیت متعددی بود که هر از چند قدمی می دیدم. در پیمایش اندک داخل روستا قریب به 5-6 اعلامیه فوت دیدم. یکی از دوستان گفت شاید تنبلیشان می آید که جمع کنند…از کوچه باغ های پر از شکوفه می گذشتیم که یک موتوری کنار پایمان در مسیر خاکی داخل روستا به زمین خورد… موتور را بلند کردند و رفتند…چون داخل روستا دسترسی با اتومبیل مقدور نیست اینه که موتور پشت موتور … صدای گوش خراش اگزوز موتور در آن طبیعت زیبا و سرسبز و رمانتیک ، واقعا سوهان روح و وصله ناچسب است. با خروج از روستا و قدم گذاشتن در دامنه کوه، طبیعت رنگ دیگری به خود گرفت. اگر سر را به سمت چپ می چرخاندیم، دامنه و قله توچال، پر از برف، واضح و نمایان بود و اگر سمت راست را نظاره میکردیم دامنه و خط راس قله قلعه دختر، با آن پوشش گیاهی نسبتا خشک خود، چشم را به خود خیره می کرد.خورشید بر زورش می افزود و عرق ها را از جبین جاری می کرد لیکن پر معلوم بود که باد برای کمک به ما، عزم جزم کرده است تا به مقابله ی با آفتاب برود. یک سوال، چرا به آفتاب پسوند خانم نسبت می دهند؟؟؟ مگر خانم هم اینقدر پر زور و خشن می شود؟؟JJJ سر را که بالا می گرفتی، ناخود آگاه پیشانی و صورت ، از تلالو آفتاب جمع می شد. بعد از یک کوهپیمایی تقریبا یک ساعته، استراحت کوتاهی کردیم. راهمان را به سمت ابتدای خط الراس از سمت آهار، کج کردیم. برخی دوستان از اینکه چرا راهمان را از قله قلعه دختر کمی دور کردیم زیر لب غرولند هایی می کردند لیکن جرات نمایان گفتند نبود، الحق و والانصاف هم جرات می خواهد در حضور استاد اظهار فضل کردن. ضمن اینکه این برنامه ریزی بی حکمت نبود و قصد بر پیمایش خط الراس از ابتدای آن می رفت. هر از چند گاهی بوی خوش آویشن بر مشام می زد و همزمان نظاره بر دامنه های توچال ، انسان را بیشتر و بیشتر مسحور زیبایی طبیعت بکر و پر عظمت خالق توانمند می کرد. لاله های قرمز و گل های بنفش کوچک به صورت پراکنده و نامنظم، جلوه نمایی می کردند و سهمشان را در ترسیم زیبایی کوه، به قدر وسع کوچک ولی پررنگ شان، ایفا می نمودند. باد گاهی می وزید گاهی قطع می شد. دعای ما وزش مستمر باد بود. گاهی یادش می رفت که ما از او برای مقابله با هرم آقتاب تابان طلب کمک کرده ایم. چند ده متر آخر تا رسیدن به روی خط الراس، یک دست به سنگ کوچولو داشت. استراحت و خوردن صبحانه ی شبه ناهار در حدود ساعت 10:45 ، به محض رسیدن روی خط الراس شروع شد و البته پایان آن نیز به اهدای جایزه نقدی توسط استاد به افرادی که با خود طناب و کارابین پیچ همراه داشتند، ختم شد. سبقت در نشان دادن طناب ها، جالب بودJ . هنگام میل صبحانه صحبت بر معرفی قله هایی شد که دور تا دور خط الراس نمایان بودند. استاد ادامه دادند… در ضلع شمالی، خط الراس کلون بستک و امتداد آن تا دیزین، و در ضلع شرقی، قلل مهرچال و ساکا و آتشکوه قرار دارند.
بعد از نیم ساعت ، مجددا به راه افتادیم لیکن این بار نوع مسیر پیمایش با آنچه که تا قبل از آن بود، زمین تا آسمان تفاوت داشت. دامنه خط الراس، غالبا پوشیده از سنگ های خرد و خاک های نرم و لغزان است اما روی خط الراس را تکه سنگ های صاف و صیقلی نسبتا بزرگ و گاها کوچک، فرش کرده بودند. تکه سنگ هایی مثل تکه هایی از یخ که لایه لایه روی هم افتاده اند. عموما لغزنده و خطرناک. اگر در عبور از آنها دقت کافی نشود و سهل انگاری گردد، حادثه آفرین خواهد بود ضمن اینکه در نقاط متعددی نیز مسیر باریک شده و خطر سقوط از هر دوسمت به پایین، بیشتر می شود. در طول پیمایش خط الراس، به تبع ذات پیمایش های اینچنینی ، صعود و فرود ها شروع می شود. گاهی اوقات باید یک دست به سنگ حسابی داشته باشیم. بادی که می وزد و جلوه ای که نظاره ی قلل و خط الراس های مجاور دارد، گاها انسان را مست می کند و این غفلت اگر حین حرکت باشد، ممکن است حاثه ساز شود. راه رفتن روی سنگ های شیبدار لغزنده باید با احتیاط باشد و دست گذاشتن و استفاده از دیواره سنگ ها، به پیمودن مسیر کمک می کند. وقتی باد قطع می شود، تمام عیش مان برهم می ریزد و دوباره مچ اندازی با آفتاب شروع می گردد. امتداد مسیر را که نگاه می کنیم، تا قله خیلی راه مانده است… کمی استراحت… به قول استاد: سرپایی… روی جی پی اس موبایل مسیر را چک کردم…ارتفاع 3050… مسافت مستقیم تا قله: 2.7 کیلومتر…حرکت… .
استاد به عکاسان گوش زد می کند: عکاس هااااا … انحراف به چپ و راست برای عکس برداری آزاد است… .
آقای لامی جلوتر رفته است و از زاویه مقابل و ارتفاع بالاتر، عکس برداری می کند. جی پی اس را مجددا چک کردم… مسافت مستقیم تا قله: 1.5 کیلومتر.وقت استراحت رسیده است. البته من به همراه وحید کمی دیرتر رسیدیم. هنگام عبور از سنگ های لغزان باید جایی را که دستتان را می گذارید نگاه کنید و دقت داشته باشید. کمی خار تیز داخل انگشتان و کف دست وحید رفت به همین دلیل از گروه کمی عقب افتادیم. وقتی به گروه نزدیک شدیم محمد صالح عزیز را دیدم که برای خبر گرفتن از ما، به عقب بر میگردد. می گوید: کجایید؟
رسیدیم به گروه… بساط فالوده خوری به راه بود.. روی تکه های سنگ خط الراس نشستن و فالوده خوردن صفا دارد… دست استاد عزیز درد نکند. دیگران فالوده هایشان را خورده بودند تا ما رسیدیم. نگاه سنگینشان به فالوده ام ، لذت خوردن را دو چندان کرده بودJJJ .
طی طریق خط الراس را پی گرفتیم. بجز یک استراحت خیلی کوتاه و مجمل، توقف دیگری تا خود قله نداشتیم. با نزدیک شدن به قله، نیاز بود دوباره ارتفاع بگیریم و در این اثنا، دست به سنگ های اساسی برای صعود لازم الاجرا بود. در یک نقطه در نزدیکی قله، شیب مسیر اعضا و سرپرست را مجبور به یک شور و مشورت کوتاه و لحظه ای کرد که آیا نیاز به حمایت هست یا خیر. به هر جهت با کمک گرفتن از لبه های سنگ ها و صخره ها، صعود انجام شد و به قلعه ی دختر رسیدیم. البته ما مرد ها بدون “یاالله” گفتن ، داخل قلعه شدیم چون خبری از دختری ، لاقل آن موقع، نبود. قله کاملا مشرف بر شهرستانک بود. دیوار های قلعه ی کوچک 20-30 متری، کاملا ریخته بود به نحوی که روی سطح قلعه، ناهمواری های بسیاری را ایجاد کرده بود.حتی برای خواندن نماز، با کمبود جا مواجه می شدیم لذا نماز را به پایین دامنه موکول کردیم. ساعت حدود 3 بعد از ظهر ناهار را صرف کردیم و بعد از نیم ساعت توقف و عکس برداری روی قله، از سمت دامنه جنوبی، فرود آمدیم. طی نیم ساعت 400 متر کاهش ارتفاع دادیم. دامنه جنوبی قله به صورت شن اسکی بود. کفش هایمان ترکش خورده شدند. به کفش هایم که نگاه کردم، یک لحظه دلم خواست که دیگر راه نروم. کم کم داشتند سوراخ سوراخ می شدند. اما به ناچار راه رفته را باید بازگشت. هرچه ارتفاع زندگی بیشتر شود، فرودش سخت تر و خطرناک تر می شود. حوادث اش هم افزون می گردد و به تبع آن آسیب هایش.
علی ای حال وقتی پایین دامنه، به جاده رسیدیم کنار یک نهر باریک آب که به علت ذوب شدن برف های اطراف پدید آمده بود، آماده خواندن نماز شدیم. دوستان بحث کردند که نماز اینجا کامل است یا شکسته؟ اگر نظر حافظ قرآن را می خواهید که بنده می گویم شکسته است. استاد هم فرمودند شکسته است. خب این مشکل هم به حمدالله رفع شد و فتوا صادر گشتJJ. بعد از نماز، مسیر جاده را ادامه دادیم و جز با یک استراحت خیلی کوتاه در میانه راه، توقف دیگری نداشتیم و به محل پارکینگ خودرو در روستا رسیدیم و البته مجددا از فضل استاد بزرگوار متنعم شدیم و یکی یک عدد بستنی را میل فرمودیم.
در کل حدودا 21 کیلومتر پیماش طریق داشتیم. در حین گزارش، زمانبندی های برنامه ، به صورت جسته و گریخته عرض شد لیکن برای آگاهی آن به صورت مجمل و یکجا، بار دیگر ذکر می شود.
– 7:30 حرکت از آهار
عبور از روستا و حرکت به سمت شکرآب تا یک دوراهی به سمت راست
– 8:40 استراحت کوتاه، پایین تر از جاده آهار به شهرستانک و حرکت به سمت ابتدای خط الراس از یال منتهی به آهار
– 10:45 استراحت روی خط الراس و صرف صبحانه
– سه مرتبه استراحت جمعا حدود نیم ساعت
– 15:00 نایل شدن به صعود قله
– 15:30 فرود از دامنه جنوبی قله
– 16:00 توقف برای خواندن نماز در پایین دامنه روی جاده آهار شهرستانک
– 19:30 بازگشت به آهار( جز یک استراحت کوتاه 10 دقیقه ای ، توقف دیگری نداشتیم.)
نکته: دوستانی که در این فصل از سال، قصد پیمایش این مسیر را دارند، حتما به اندازه کافی آب به همراه داشته باشند چون در کل مسیر تا زمان بازگشت به روستا آب وجود ندارد. میزان مصرف آب هر فرد با فرد دیگر تفاوت می کند لیکن برای من 3 لیتر آب مورد نیاز بود که الحمد لله به میزان کافی به همراه داشتم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.