خط الراس کلون بستک به سرکچال
مشروح گزارش :
بسم الله الرحمن الرحیم
نام برنامه: خط الراس کلون بستک به سرکچال
زمان اجرای برنامه: 9 مرداد 94
نام گروه: کوهنوردی شهید ورکش
سرپرست برنامه: جناب آقای مهدی بشیری
همنوردان:
خانم ها: فاطمه جاوید-فاطمه عفتی-راضیه خجستهپور-الهام عباسزاده
آقایان:علیمراد مسعودی -وحید پرویزی نعمتی-علی رنجبرکی-مصطفی بختیاری – رضوانی – شفیعی
نوع برنامه: کوهپیمایی سنگین
شروع برنامه: ساعت 5 صبح، چهارراه آیت
پایان برنامه: ساعت 21:20، مترو تهرانپارس
منابع تامین آب آشامیدنی:در طول مسیر چشمه ای وجود ندارد. تنها نزدیک روستای سپیدستان (انتهای مسیر) چشمه آب وجود دارد.
آب و هوا هنگام اجرای برنامه: صاف و آفتابی
هزینه برنامه: 35000 تومان
مسیر دسترسی: تهران، جاده لشگرک، فشم، میگون، شمشک (از تهران تقریبا کمتر از 50 کیلومتر)
اطلاعاتی درباره منطقه:
خط الراس کلون بستک به سرکچال در بخش غربی البرز مرکزی و در شمال منطقه شمشک و دربندسر واقع گردیده و امتداد شرقی قله سرکچال به روستای لالون و امتداد غربی قله کلون بستک به منطقه دیزین می رسد . قله کلونبستک با ارتفاع حدودی (4150-4200)، در شمال روستای دربندسر قرار گرفتهاست.
قلل سرکچال در منطقه البرز مرکزی و در شمال آبادی شمشک و شمال آبادی روته واقع است.این قلل بر روی یک خط الراس شرقی ، غربی قرار دارد که از سمت غرب به قله کلوب بستک و از سمت شرق به گردنه وزوا و قلل برج و خلنو منتهی میشود.
ارتفاع قله سرکچال 1: 4210 ارتفاع قله سرکچال 2 : 4152 ارتفاع قله سرکچال 3 : 4124
***
|
شروع |
پایان |
مدت حرکت |
مدت استراحت |
مخابرات-کلون بستک |
7:35 |
10:20 |
ساعت2:25 |
دو بار استراحت 10 دقیقه ای |
توقف برای صبحانه |
10:20 |
11:10 |
– |
50 دقیقه |
پیمایش خط الراس |
11:10 |
14:05 |
2:25 ساعت |
3بار توقف-30 دقیقه |
توقف برای نهار و نماز |
14:05 |
15:35 |
– |
1:30 |
فرود-روستای سپیدستان |
15:35 |
18:05 |
2 ساعت |
2 بار توقف-30 دقیقه |
***
یا الله
هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً
او است كه هر چه در زمين هست يكسره براى شما آفريد
جهان را بهر انسان آفریدند در ایشان سرّ پنهان آفریدند
بانسان میتوان دیدن جهان را از آن در، چشم انسان آفریدند
چو انسان بود روح آفرینش ز روحالله در جان آفریدند
بیا جان در ره جانان فشانیم که جانرا بهر جانان آفریدند
فرو ناید مگر بر درگه دوست سرم را خوش بسامان آفریدند
دلم از درد بیدرمان سرشتند ز دردش باز درمان آفریدند
.
.
میان فیض و مقصودش ز هستی بسی کوه و بیابان آفریدند
)جناب فیض کاشانی)
***
آغاز
زمان تجمع: ساعت 5 صبح روز مبارک جمعه در چهارراه آیت
برای شرکت در برنامهای میرویم که تغییرات زیادی را از 2روزه به یک روزه و سرپرست داشته است، اما بحمدلله با همت سرپرست جدید و دوستان اجرای آن قطعی شد.
ساعت 4:50 به محل تجمع میرسم. دوستانی که راهشان دورتر بوده و به هنگام اذان در راه بودهاند، بعد از رسیدن گوشهای از پیادهرو را سجدهگاه خود قرار میدهند و سر طاعت به پیشگاه رب خود فرود میآورند…
در همین دقایق ون گروه از راه میرسد که اکنون با اولین باری که آن را دیدم(اردیبهشت93) فرق میکند و پرخاطرهتر شده است. درون ون مینشینیم و بعد از رسیدن یکی از همنوردان با تاخیر 10 دقیقهای، بدون معطلی سفر جدیدمان را آغاز میکنیم.
توئی قرار دل ما اگر قراری هست و گر قرار نداریم بیقرار توایم
بسوی تست بهر سو که میکنیم سفر بهر دیار که باشیم در دیار توایم
ساعت 6:10 به روستای شمشک میرسیم. توقفی کوتاه داریم تا دوستانی که همراه خود آب نیاوردهاند آب تهیه کنند. با ماشین تا انتهای جاده خاکی منتهی به دکل مخابرات رفتیم. از ماشین که پیاده شدیم هوا خنکای لذتبخشی داشت و نه انگار که در هفته دوم مرداد به سر میبریم. البته به ارتفاع بلند مبدا حرکتمان نیز مربوط میشد. پس از برداشتن کولهها و تعیین گزارشنویس! با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم و سرقدمی خانوم عفتی و پیشقدمی همیشگی خانمها، ساعت 7:35 وارد مسیر شدیم.
مسیر مخابرات تا قله در عکس زیر نمایش داده شده است:
زاویه دید از غرب
نزدیک به دو سوم از مسیر، مسیر پاکوب، بر روی شیب دامنه یالی در قسمت جنوب غربی قله بود که در سایه قرار داشت و همراهی نسیمی ملایم و خنک، گام برداشتن و حرکت در این مسیر را لذتبخش کرده بود. قله کلونبستک جزء معدود قلههایی است که با وجود ارتفاعی قابل ملاحظه( نزدیک به 4200) از همین پایین میشود برایش دست تکان داد. پس از طی این مسیر بر روی یالی در قسمت جنوبی قله قرار میگیریم و در مسیر سنگچینی که خدا برایمان چیدهاست، به سمت قله حرکت میکنیم. سنگهایی به رنگ کبود و آبی فیروزهای که گویا سنگ یکپارچهای را دست قدرتمندی برش زده است. از روی یال، گوسفندسرایی که در قسمت شرقی یال قرار دارد به همراه گلههای گوسفندان دیده میشوند. و در قسمت غربی یال نیز دره زیبای دریوک چشمنوازی میکند. در مسیر با گروههای دیگری مواجه میشویم که گویا شب گذشته را در قله شبمانی کردهاند. محل پر رفت و آمدی به نظر میرسد و به قول سرپرست گویا خیلیها اینجا را برای همهوایی دماوند انتخاب کردهاند. دماوندی که اکنون که گزارش را مینویسم اجرای آن محتمل شده و به دلیل آنکه دل دماوند گرفته است و هوای گریه دارد، ما نیز مجبوریم با وجود آنکه دوست داریم در کنارش باشیم تنهایش بگذاریم تا کمی سر حال بیاید. کاش دلیل دلتنگیاش را میفهمیدم، شاید برای کودک شیرخوار فلسطینی که توسط رژیم کودککش سوزانده شد گریه میکند. در این روزگار قلبها گریانند و دماوند قلب سرزمین ایران است.
بر روی یال سرعت گام برداشتنمان آرام هست چرا که اکنون در ارتفاعی نزدیک به ارتفاع قله توچال قرار داریم. توقفهای کوتاهی در طول مسیر داریم تا آب بنوشیم و نوع تامین اکسیژن بدنمان را متناسب با ارتفاع از طریق نوشیدنی تامین کنیم. سرپرست به سنگی که درون فرورفتگی آن آب جمع شده بود اشاره میکنند و ما را متوجه آثار باران شب گذشته. این توجه به آثار برایم جالب بود. از آنجا که قرار است نسبت به واکنشهای بدنمان آگاه باشیم، هر از چند گاهی سرپرست حال همراهان را میپرسند. هنوز نیم ساعتی تا قله مانده است که احساس کمی سر درد دارم. کمی آن را پنهان میکنم و کمی بعد آن را با جانشین و سرپرست در میان میگذارم. که البته سردرد خفیف مشکلی ندارد و به راهمان ادامه میدهیم.
ساعت 10:20 به قله میرسیم. از این بالا هم شاهزاده گردن کج دیده میشود و هم مادر سر سپید و هم قلههای مقصدی که به سمت آنها رهسپاریم: سرکچالهای 1و2و3. البته قلههای دیگری نیز هستند که برای فاتح آن قله ها شناس و برای ما تازهکاران ناشناس. گویا خلنو نیز از اینجا دیده میشود. قلهای که به قولی هر کس آن را فتح کند خل نویی میشود، و این تعبیر به مذاق مجانین حتما خوش خواهد آمد. این هم بذر طلبی جدید که در خود میکاریم تا به وقتش فاتح خلنو شویم و طعم جنونی تازه را بچشیم. انشاالله.
بعد از ثبت عکس دستهجمعی روی قله و عکس در قاب عکس جالب آن، کمی پایینتر را برای توقف و صبحانه انتخاب میکنیم. ساعت 11:10 دوباره عزم رفتن میکنیم و به گفته سرپرست دم اژدها را پیمایش! پیمایش که چه بگویم، دم اژدها را تصور کنید! پله پله و زمخت و شیب دار ! ما نیز از مسیری سنگی و پلکانی در شیبی به نسبت زیاد میرویم. هرچند طبق اطلاعات قبلی به سرپرست گفتهاند که مسیر شن اسکی در این قسمت وجود دارد، ما که هر چه چشم چرخاندیم و سرپرست گشتند مسیر شن اسکی ندیدیم. هر چند در کنار مسیری که ما از روی سنگ ها و شکاف کنار آن حرکت میکردیم، گردهای با شیب زیاد و بدون شن قرار داشت که قرار گرفتن روی آن بیشتر به سرسره میماند تا شن اسکی! بی خیال اطلاعات قبلی با مشهودات فعلی و انتخاب عقلی مسیر انتخابی را گذراندیم. الحمدلله
مسیر تقریبی پیمایش خط الراس و موقعیت برخی از قله ها
انتهای مسیر شیبدار استراحتی کوتاه میکنیم تا همه دوستان به هم برسند و بعد وارد مسیر پاکوبی که همچنان سنگی است میشویم. فی الواقع ما کمی پایینتر، در قسمت جنوبی خطالراس در حال حرکتیم. مسیر را ادامه میدهیم و ساعت 12:20 به قسمت فراخی بر روی خطالراس میرسیم و استراحت 10 دقیقهای داریم.
یکی از جذابیتهای خط الراس حرکت در امتداد قله ها و مدام بر فراز بودن و از آن بالا مسلط به اطراف نگریستن است. به هر طرف که سر بچرخانی کلیت منظره از آن توست و تو همچنان بر فراز گام بر میداری. به راست که می نگرم شهر شمشک و درهای زیبا، به چپ که سر میچرخانم دشتهای رنگین، اما این بار نه از حضور گلها که از وجود سنگها. شبیه همانهایی که گام بر روی آنها میگذاریم. سنگهایی یکدست که دست قدرتمندی آنها را به اشکال مختلف برش زده و در اینجا در کنار هم چیده است. راه رفتن بر روی آنها حسی را در من به وجود میآورد، حس شیطنت دختر بچهای که دوست دارد سنگها را برای قدم گذاشتن انتخاب کند و گاه از لغزیدن آنها و صدایی که از برخورد آن با دیگر سنگها به وجود میآید لذت ببرد. قدم گذاشتن بر روی این سنگ ها از آنجا که زمین خاکی در زیر آن دیده نمیشود خیالی شبیه بر روی ابرهای سنگی راه رفتن را دارد…
خیالات را به عالم خیال میسپاریم. اینجا هر لحظه طبیعت شکل و رنگ خاصی را به تو نشان میدهد و تو در مواجهه با تمام آنها مُهر تایید زیبایی را با نگاه و کلام و اندیشهات بر آنها میزنی…
هنوز با قلههای سرکچال فاصله زیادی داریم. ساعت 13 توقفی در بین راه داریم. تازه برای توقف ایستادهایم که پای یکی از همنوردانمان بر روی سنگها میلغزد و ! یک دور بر روی سنگها میچرخد و ! از حرکت میایستد. سرشان به سنگ اصابت میکند ولی الحمدلله تنها کمی کبود میشود و خطر به لطف خدا برطرف میشود…
اینجا اگر بودی میدانستی که خطر نه فقط بر لبههای تیغه اسپیلت، نه فقط هنگام تمرینهای صعود و فرود و نه فقط در برنامههای زمستانی، که همه جا احتمال آن هست و «با وجود تمام تدابیر و مراقبتها» اگر پیشآمد دیگر نمیشود جلوی آن را گرفت و اگر برطرف شد و به خیر گذشت، لطف نگاهدارنده آسمانها و زمین است.
فالله خیرالحافظین و هو ارحم الراحمین
این اتفاق سببی میشود تا توقف بیشتری داشته باشیم. انسان موجودی است همیشه در حال انتخاب و حرکت. و برای همه انتخابها و حرکتهایش به دنبال چرایی است. بعد از هر اتفاقی باز متوجه هدف و مقصدش میشود، چرا که مقصد است که دلیل اصلی تمام این حرکتهاست:« ما اصلا چرا اینجاییم؟» «ان مع العسر یسرا» «ما اصلا برای تحقق این آیه اینجاییم😀»«فان مع العسر یسرا» «فاذا فرغت فانصب یعنی چی؟ یعنی این برنامه که تموم شد یه برنامه دیگه😀»« و الی ربک فارغب هم یعنی اشتیاقت تموم نشه بلکه هر روز بیشتر شه😀» و این مکالمه افراد هست برای پاسخگویی به چراهای درونی، که چرا و چرا؟ چرا به کوه میآییم؟ چرا کوه را با تمام سختیها و خطرات دوست داریم؟ چرا آرام و قرار نداریم؟ و چرا این انتخابها و حرکتها تمامی ندارد؟ و ؟ و ؟ و؟ و بسیاری سوالات دیگر…
ساعت 13:15 مسیر خود را ادامه میدهیم. 50 دقیقه دیگر مسیر را طی میکنیم. در توقف بعدی سرپرست بعد از اطلاع از زمان(14:05) و مسافتی که هنوز باقی است و به تخمین ایشان هنوز حداقل1:30 دیگر زمان لازم هست تا به سرکچال 3 برسیم و از آنجا به پناهگاه لجنی. هنوز نماز تخواندهایم و نهار نخوردهایم. با درخواست بچهها برای نهار و نماز توقف میکنیم. بعضی از دوستان با توجه به سختی مسیری که در دم اژدها طی شد و مدت زمان حرکت که تا بدینجا با استراحتها 6:30 در راه بودهایم، ترجیحشان به بازگشت هست. عدهای از دوستان هنوز توان خود را بیش میبینند و پیشنهاد رفتن به قله را میدهند، سرپرست پس از سنجیدن مدت زمان لازم برای رسیدن به قله و از آنجا به پناهگاه لجنی و از آنجا به روستا تخمینشان 7-8 غروب هست که با توجه به فاصله به تهران و ترافیک مسیر و زمان رسیدن به تهران، فرود را بهتر میدانند و به یاد کلام استاد که «قله همانجایی است که بر میگردیم» همینجا را قله اعلام میکنند. پس از ادای بندگی و صرف نهار به صورت مجزا بودن آقایان و خانومها، ساعت 15:35 مسیر فرود را در پیش میگیریم. نرسیده به مسیر شیبداری که برای صعود قله سرکچال هست مسیر نابی را مییابیم که کشفش محل کسب میشود و گویا میتواند حتی! بر قیمت برنامه نیز اثر بگذارد. مسیر شن اسکی بینظیری که شن نرمی دارد و فرود را لذتبخش میکند و بر سرعت فرود ما نیز موثر هست…
مسیر شن اسکی را تا ساعت 16:25 ادامه میدهیم و این مسیر کیفیتش را تا به اینجا حفظ میکند. یک ربع استراحت میکنیم و پس از آن، وارد مسیر برگشت به سپیدستان میشویم. ساعت 5:45 به ابتدای روستا میرسیم. در این قسمت از مسیر چشمهای قرار داشت. یک ربع ساعت دیگر استراحت میکنیم. ساعت 6:30 درون روستا منتظر ماشین هستیم.
پس از رسیدن ماشین و صرف هندوانههای شیرین ساعت 7 روستای سپیدستان را به قصد تهران ترک میکنیم و ساعت 9:20 به مترو تهرانپارس میرسیم.
نیست پایانی رهت را راه خود مقصود نیست ماندهام حیران ندانم چیست آخر مطلبم
و صلی الله علی محمد و آل محمد
علیپور –
ممنون از شما . واقعا همونی بود که می خواستم،کامل و بدون نقص