کویر ورزنه
نام برنامه:کویر ورزنه
تاريخ اجراي برنامه:15-17 آذر 1396
نام گروه: شهید ورکش
سرپرست برنامه: فاطمه عفتی
جانشین: مهدی ورکش
گزارش نویس:نفیسه معصوم
امداد و نجات:زهرا اجتهادی
مخابرات:زینب حقانی
پشتیبان:مهدی بشیری
عکاس:علیرضا صالحان
محیط زیست:شیما کشتزاده
اسامي همنوردان:
عفت میرزاخانی،لیلا احمد پور، زهرا اجتهادی، نفیسه معصوم،نفیسه نبوی، مرضیه کشاورز،علیرضا صالحان،زینب حقانی،فاطمه خدائی مهر،الهام عباس زاده،سمیه جدیدی،سها شباهنگ، سید مهدی احمدی،محمد یونسی،مهدی ورکش
مهمانان : سمیه صالحی ، زهرا عباسی ، مریم سلیمی زاده ، مریم شهنازی ، علی شریعتی ، طیبه سهرابی ، زینب همتی ، فاطمه همتی ، شیما کشت زاده ، سیدصادق موسوی ، مهدی عسگری ، سید امیرحسین احمدی ، محمدامین سلیمی ، طاهره سیفی ، گلبهار امیری
نوع و سطح برنامه: طبیعتگردی- سبک
هزینه اجرای برنامه: 110-150 هزار تومان شامل: رفت و آمد، اسکان، راهنما، ورودی ها
مدت زمان اجرای برنامه: 8 ساعت رفت- 8 ساعت برگشت- دو شب و یک روز و نیم
بهترين زمان اجراي برنامه:بهار و پاییز
مبدأ شروع برنامه: ترمینال جنوب
وضعيت آب و هوايي هنگام اجراي برنامه: آفتابی و همراه با وزش باد سرد – حداکثر دما 17 و حداقل 7- درجه
تجهيزات فني مورد نياز:
کارت بیمه ورزشی فدراسیون پزشکی ورزشی که حداقل 72 ساعت از تاریخ صدور آن گذشته باشد – کفش و پوشاک مناسب فصل – کوله پشتی چندروزه – کیف کمری – کاپشن گورتکس – کاپشن پلار – غذا برای مدت برنامه – آب برای مدت برنامه – میوه یا آب میوه – تنقلات – بطری آب – لیوان – قاشق – چاقو – مسواک – مایع صابون یا صابون کاغذی – دستمال کاغذی و … – سایر لوازم شخصی – طناب انفرادی و کارابین پیچ – کیف کمک های اولیه – داروهای خاص مصرفی با هماهنگی سرپرست – کیت بقاء – دفترچه بیمه – پول نقد و کارت بانکی – کارت شناسایی عکس دار – عینک آفتابی – کلاه نقاب دار – کرم ضد آفتاب – کیسه خواب/پتو-زیرانداز انفرادی – زیرانداز چادر – چراغ پیشانی – باطری اضافه – پک ظروف کوهنورد-یک دست لباس اضافی سبک
امكانات منطقه:
منابع تأمين آب آشاميدني:آب لوله کشی منطقه- در طول مسیر نیاز به آب معدنی است.
موقعیت جغرافیایی:شهر ورزنه در طول جغرافيايي 52 درجه و39 دقيقه شرقي وعرض جغرافيايي 32 درجه و25 دقيقه شمالي قرار دارد. ازشمال به طول 17 کیلومتربه راه آهن سراسری اصفهان –یزدوبطول 75 کیلومتربه شهرستان نائین
ازشرق به طول30 کیلومتر به تالاب بین المللی گاوخونی واستان یزد
از جنوب به طول 7 کیلومتر به تپههای ماسهای و وبطول 35 کیلومتر به شهر حسن آباد (بخش جرقویه علیا)
از غرب به طول 6 کیلومتر به روستای اشکهران ونهایتا” بطول 25 کیلومتر به شهر اژیه ( بخش جلگه ) محدود است.
شهر ورزنه یکی از شهرهای شهرستان اصفهان و مرکزبخش بنرود است که در فاصله 110 کیلومتری شرق اصفهان و دركنار رودخانه زاينده رود و30 کیلومتری تالاب بینالمللی گاوخونی و7 کیلومتری تپههای ماسهای ( ریک سرا که در اصطلاح محلی به شهر سبا معروف می باشد قرار دارد . رودخانه زاينده رود شهررا به دو قسمت شمالی وجنوبی تقسیم کرده است که قسمت شمـــالی جدیــدالاحدات است وبعداز پیروزی انقلاب اسلامی شکل گرفته وقسمت جنوبی بافت قدیم شهر است، اقتصاد شهر بر پایه کشاورزی است واکثریت مردم به شغل کشاورزی مشغول هستند ومناطق اطراف آن پر از جاذبه های طبیعی، زیست محیطی،گردشگری و تاریخیاست. آداب ورسوم وفرهنگ وسنن این شهر بخصوص زنان چادر سفید آن بعنوان سمبلی منحصر به فــرد در جهان قلمداد می شود كه نظر هربیننده ورهگذری را به خود جلب میکند وتاکنون گمنام وناشناخته باقیمانده است.
راههای ارتباطی:
* اصفهان–سهراهفنارت- برسيان – اژيه–ورزنه (105 كيلومترآسفالت)
* اصفهان–كوهپايه–هرند – باقرآباد – ورزنه (115کيلومترآسفالت)
* سه راه جاده شیرازبه اصفهان – رامشه – حسن آبادجرقويه–ورزنه– (120 كيلومترآسفالت)
* نائين–گردنه ملااحمد – ورزنه (72 كيلومترآسفالت)
* يزد- ندوشن- قلعه خرگوشي- تالاب گاوخوني- ورزنه (180 كيلومتردردست احداث)
آثار تاریخی:
ورزنه شهري است تاريخي از دوره ساسانيان كه نژاد مردم آن آريايي است که قدمت آن بیش از 8000 سال بوده و آثار تاريخي وگردشگری بسیاری دارد:مسجد جامع، پل قديمي، رباط شاه عباسي، آب انبارهاي قديمي، منازلقدیمی، منزل قدیمی سرپوشیده ( موزه مردم شناسی )، كبوترخانههاي زيبا، بادگیر، چاههای آب ، بقاياي آسيابهاي آبي، گاو چاه، آسیاب شتر، کارگاههای پارچهبافی، تپه ماسهها، رودخانه زایندهرود و … .
منابع و مأخذ اطلاعاتي: شهرداری ورزنه- ویکی پدیا- ویکی سفر
بالاخره راه افتادیم! ساعت 12:45 دقیقه چهارشنبه پانزدهم آذر 1396 از ترمینال جنوب.
البته قرار تجمع ساعت 11:30 جلوی نمازخانه ترمینال بود و قرار بر این بود که بعد از نماز حرکت کنیم ولی بعضیها که اول اسمشون آقای صالحان و آقای یونسی و خانم کشاورز بود، دیر کردند و گروه از یاد نخواهد برد که بابت تاخیرشون جریمه هم ندادند!!! داشتم میگفتم بالاخره راه افتادیم، این “بالاخره” برمیگردد به پروسه پراسترس ثبتنام و قطعی شدن برنامه! برنامهای که خیلیها از خیلی قبلتر از این منتظرش بودن و به خاطر تاخیر دوستان در ثبتنام کنسل شد! قرار بود برویم یک جایی که اسمش آدم را یاد کاراکاس در آمریکایی لاتین میانداخت! “کویر کاراکال”؛ ولی چون بعضیها دیر اعلام کردن میآیند، یک گروهی که خیلی زود اعلام کرده بودند که میآیند، کمپ شهید برزگری عزیز را زودتر از ما رزرو کردن و برنامه کنسل شد؛ به همین سادگی! البته برای سرپرست مهربان، فداکار، مسئولیتپذیر و دوستداشتنی گروه، به همین سادگی نبود. چون مجبور شد کلی زحمت بکشد و یک جای دیگر را پیدا بکند به اسم “ورزنه” که اصلا اسمش، آدم را یاد خارج نمیانداخت و به کوری چشم استکبار جهانی، کاملا وطنی بود. از ابتدا کلی هماهنگی و کلی برنامه جدید و دوباره ثبتناااام! روضه ثبتنام مجدد را نمی خوانم، فقط دلها بسوزد برای آن سرپرستی که…!!!
خلاصه یک اتوبوس شامل راننده و دختر ده سالهاش، کمک راننده و یک گروه 31 نفره شاد و خوشحال راه افتادیم طرف ورزنه. طبق روال برنامههای گروه، یکساعت اول به معارفه گذشت. منتها معارفه گروه ورزنه، متفاوت از تمام معارفهها بود. چون کلی سرود و آهنگ زنده درخواستی داشت که توسط سید امیرحسین احمدی 8 ساله از تهران اجرا شد و شادی شروع برنامه را دوچندان کرد. در معارفه کاشف به عمل آمد که یک زوج جوان، یک پدر و پسر، یک مادر و پسر،دو خواهر، دو جفت خاله و خواهرزاده، چند دوست و تعدادی افراد تنهای تنها وجود دارند که البته در آخر سفر دیگر تنها نبودند و کلی دوست پیدا کرده بودند.
بعد از معارفه و پذیرایی با شیرینی روز میلاد حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله و انواع چای و دمنوش، جمعی از دوستان در جلوی اتوبوس مشغول بازی اسمفامیل شدن،البته اول قرار بود که فقط امیرحسین و اسراء کوچولو بازی کنند اما خب “دست خدا با جماعت است”؛ بقیه هم که بازی نکردن، مشغول صحبت و تماشای فیلم و خوردن ناهار و… شدند . ساعت 14:30 ورودی قم یک توقف 20 دقیقهای داشتیم برای سرویس بهداشتی و خرید از فروشگاه، ساعت 17:5 دقیقه هم مجتمع فانوس که تقریبا ورودی اصفهان میشود، برای نماز توقف کردیم. بعد از نماز عدهای در تاریک و روشن اتوبوس یک خواب اساسی کردند، گروهی فیلم در حال پخش اتوبوس را دیدند و تخمه شکستن و بعضیها هم گرم صحبت بودند تا تقریبا ساعت 19:30 که شیطنت دوستان گل کرد و بازی پانتومیم شروع شد. دو گروه شکل گرفت. یک گروه شامل 4درصدیهایی که علاقه عجیبی به لغات و اصطلاحات انگلیسی همچون استراتژی،استارتاپ، لوفتهانزا و… داشتند و یک گروه مظلوم و معصوم که فارسی را پاس میداشتند، نیازی به گفتن نیست که خداوند یاور مظلومان است و پیروزی نهایی مخصوص مستضعفین فی الارض است ؛))
میانه بازی جناب ورکش، جانشین محترم برنامه، به دوستان ملحق شدند و سعی کردند از طریق پانتومیم مطلبی را به دوستان منتقل کنند، حدسیات گروه در نوع خود بی نظیر بود، هر چند هوش سرشار گروه قد نداد و تنها به این نتیجه رسیدند که موضوع مربوط به حضور در امامزاده (محل اقامت گروه در ورزنه) است. تذکر مربوط به سبک رفتار گروه در امامزاده بود. اینکه متولی امامزاده نگران حرمت مکان است. جملات کلیدی ایشان عباراتی با این مضمون بودند: “شهرهایی مثل ورزنه توریستزده هستند و حوصله و تحمل بعضی رفتارها را ندارند….کسی از نوع روابط، آشناییقدیمی و حتی فامیلی شما با یکدیگر اطلاعی ندارد، مراقب باشید رفتارتان موجب سوء برداشت و بدبینی افراد نسبت به گروههای مذهبی و فرهنگی نشود… مراقب شوخیها، خنده وسر و صدا باشید و …” نیازی به توضیح نیست که دوستان تک تک جملات را حفظ نمودند و قبل از هر حضور و بازدیدی حتی در غیاب جناب ورکش عبارات را تکرار میکردند.
قبل از رسیدن به مقصد توقف کردیم تا گروه خرید کند چون تا جمعه ظهر دسترسی به مغازه و فروشگاه وجود نداشت. بعضی از دوستان نیز چنان خرید کردن که سفر سه روزه کل گروه رو کفایت میکرد!!! نهایتا ساعت 21:10 دقیقه در وسط کویر به “امامزاده شاه زین العابدین بن موسی بن جعفر” رسیدیم.
رواق امامزاده و شبستان اطرافش، تمیز، گرم و پر از انرژی مثبت و آرامش بود. خانم ها در شبستان روبروی ضریح و آقایان در شبستان بالای سر امامزاده مستقر شدند. بین دو شبستان فضایی بود که از آن برای کتابخانه نسبتا بزرگ امامزاده استفاده شده بود. گروه هم که به شدت اهل مطالعه و تحقیق بودن، دقایق خالی سفر را در کتابخانه گذراندن!!! (سید امیرحسین احمدی 8 ساله از تهران به نمایندگی از گروه حداقل یک کتاب خواند). یک روشویی کوچک هم کنار شبستان بود، که موجب بسی خوشحالی بود چون سرویس بهداشتی بیرون امامزاده و در فاصله حدود 100 متری از محل اقامت در میان موج وحشتناکی از سوز و سرما و البته گاها صدای زوزه سگها شاید هم گرگها قرار داشت.
بعد از زیارت و شام، حدود ساعت 11 بود که تصمیم گرفتیم به توصیه های جانشین محترم گروه، گوش جان بسپاریم و مثل بچههای مثبت و حرف گوشکن بخوابیم؛ بعضی از دوستان داشتند پتوهای موجود در امامزاده را به عنوان زیرانداز پهن میکردند که یک مارمولک از بین یکی از پتوها بیرون پرید و …. . مدیونید اگر فکر کنید که کسی یا گروهی جیغ زده باشند! یعنی اصلا هیچ صدای جیغی به حیاط امامزاده نرسید!!!
روز دوم
صبح بعد از نماز صبح تقریبا هیچکس نخوابید به جز سه یا چهار نفر که بماند کی بودند! یک سفره کوچک اما پربرکت در قسمت خانم ها پهن شد و هر کس هر چه داشت آورد، از نان و پنیر و گردو و خامه تا حلوا ارده و ارده شیره و خرما و مربا و قهوه و شیر ومیوه و … .
در قسمت آقایان هم کسی چیزی از تهران نیاوره بود ولی یک سفره پهن شد با یک عالمه املت و نون پنیر و گوجه خیار! بعد از صبحانه حدود ساعت 7:30 حرکت کردیم به سمت تپههای شنی کویر ورزنه که در گوگل به نام Varzaneh Sand Hills ثبت شده است. خلاصه ما رفتیم سند هیلز و چون مجوز نداشتیم راهمان ندادند! بنابراین بعد از اینکه یک دوری در ورزنه زدیم رفتیم پلیس+ 10 مجوز گرفتیم و بالاخره ساعت 8:50 صبح، از مرز سند هیلز گذشتیم و وارد مجتمع تفریحی واحه شدیم. بهترین ساعت بازدید همین صبح اول وقت بود. خلوت و در انحصار گروه شهید ورکش. راه افتادیم روی تپههای ماسهای …
تنها کسی که روی این تپهها راه رفته است، از لذت قدم زدن روی آن خبر دارد. بعد از تقریبا یک ساعت و نیم پیاده روی در سکوت کویر و خندههای دوستانه، توقف کردیم؛ طبق دستور جانشین محترم ومدبر گروه یک طرف تپه بلند شنی مخصوص خانمهای گروه شد و طرف دیگر تپه مخصوص آقایان. در حالیکه این طرف تپه خانمها در حال عکاسی لطیف، استراحت و بعضا دویدن روی سرازیری تپه شنی بودن، آن طرف آقایان مشغول پشتک زدن و چالش شیرجه در ماسه بودند.
یکی از نکات جالب همکاری دوستان در تهیه فیلم توسط جانشین محترم گروه بود. به این صورت که با هر بار عبور از جلوی دوربین این سوال را مطرح میکردند که: “آقای ورکش دارید فیلم میگیرید؟!” بعدش هم علامت پیروزی را به دوربین نشان میدادند!!!
نکته جالب دیگر، فداکاری مسئول امداد و نجات و مسئول گزارش برنامه بود که برای اینکه ثابت کنند دویدن و سقوط روی رملهای ماسهای خطرناک نیست، دست به اقدام عملی زدن! واقعا تا این حد مسئولین شجاع و فداکاری داریم!!! :))
حدود ساعت 11:30 برگشتیم به ابتدای مسیر و قرار شد ظرف تقریبا یک ساعت از امکانات مجموعه مثل شترسواری و سافاری، موتورسواری، زیپ لاین و… استفاده کنیم و ساعت 12:30 کنار اتوبوس باشیم. هر کس براساس روحیهاش تفریحی را انتخاب کرد، بعضیها هم که خسته بودند وسط کویر خوابیدن، بعضیها هم درگیر ماسههای نفوذ کرده لباس و کفش و جورابشان شدن.
حدود یک ساعت و ربع امامزاده بودیم، ناهار خوردیم وتقریبا یک ربع به سه بود که راه افتادیم طرف گاو چاه، با اتوبوس کمتر از ده دقیقه فاصله داشت.
یک گاو قوی هیکل و کوهاندار سیستانی بود که حدود شش ماه آموزش دیده و اهلی شده بود و با صدای آواز صاحبش در مسیر موردنظر به حرکت درمیآمد و با حرکت او یک دلو آب که با طناب به گردنش وصل بود، بیرون کشیده میشد و در مسیر آب میریخت و مزرعه آبیاری میشد. بازدیدمان تقریبا نیمساعت طول کشید. البته بخشی از زمان صرف فال نخود یکی از دوستان شد که موجبات سرور و شادی گروه شد.
ده دقیقه بعد آسیاب شتر بودیم. این بازدید هم 20 دقیقه زمان برد. اینجا هم یک شتر بود که با حرکتش، آسیاب حرکت میکرد و … . این مجموعه کوچک، فضایی برای عکاسی با لباس محلی کنار کرسی، مشک کرهزنی، چای زغالی، قلیون، طویله نگهداری چند نفر شتر و لانه کبوتر، مرغ و غاز داشت.
ساعت16:20 دقیقه رسیدیم به قدیمیترین کارگاه پارچهبافی که یک کارگر بیشتر نداشت، یک پیرزن دوست داشتنی!
بیرون از کارگاه آقای ورکش را دیدیم که از ظهر برای پیگیری درمان یکی از دوستان که در اثر پرش صدمه دیده بودند، از گروه جدا شده و حالا برای خداحافظی و تقسیم کارها پیش دوستان برگشته بودند، چون قرار شده بود با اولین پرواز خانم جدیدی را به تهران برسانند. حال گروه گرفته شد، هم بخاطر وضعیت خانم جدیدی یکی از افراد شاد و پرانرژی گروه و هم بخاطر رفتن یکی از موثرترین افراد گروه یعنی آقای ورکش، حتی سیدامیرحسین احمدی 8 ساله از تهران هم ناراحت شد!
کمتر از پنج دقیقه بعد امامزاده بودیم. شب جمعه بود و پر از زائر و دعای کمیل بعد از نماز و… .
شام کلهجوش خوردیم توی کاسههای گلسرخی امامزاده، غذایی شامل کشک جوشیده به همراه گردو و پیازداغ و زردچوبه و نعناداغ که با نان خشک خورده میشود. ظرفها را هم زوج فداکار گروه شستن.
تقریبا یک ربع به هشت رفتیم بیابان پشت امامزاده و جایی که از نورهای روستا خبری نبود، آتش روشن کردیم.
عملیات روشن کردن آتش به آقای عسگری آتشنشان گروه سپرده شده بود! چای ذغالی که البته آب زغالی بود به همراه تیبگ، سیبزمینی کبابی، عنبرنسارا در آتش و آسمان پرستاره کویر به همراه توضیحات آقای صالحان و از همه جالبتر طلوع ماه، شبی پرخاطره و شاد را برای همه رقم زد. قسمت پرهیجان ماجرا هم پرش بعضی از دوستان از روی شعلههای آتش بود که به لحاظ امنیتی از بردن نام آنها معذوریم!
برنامه حدود ساعت ده به پایان رسید وساعت 11 همه خواب بودند.
مثل روز قبل شروع شد با این تفاوت که همه وسایل را جمع کردیم و ساعت هشت راه افتادیم طرف ارگ گورتان/قورتان. همه وسایل به جز یک جفت دمپایی که صاحبش بیصدا و بیریا قصد اهدای آن به امامزاده را داشت اما ده بار مجبور به این توضیح شد که دمپاییهایش را جا نگذاشته! باز هم در آخرین لحظه یکی از دوستان با دمپاییهای مزبور جلوی در اتوبوس حاضر شد و پرسید کی دمپاییهایش را جا گذاشته؟!!!
حدود 20 دقیقه طول کشید تا به ارگ برسیم. راهنما در ورودی ارگ منتظرمان بود. هوا سوز سردی داشت. البته پیشبینی هواشناسی، بارش باران و برف بود ولی خوشبختانه هوا آفتابی به همراه وزش باد سرد بود. ارگ قدمتی چند هزار ساله دارد با مساحتی حدود 43 هزار متر! این یعنی بازدید مختصر و مفید ما بالای دو ساعت و نیم طول کشید. راهنما اطلاعات کاملی در مورد ارگ و روستای گورتان، سبقه تاریخی، فرهنگی، دینی و همچنین ادبیات و اشعار و ضربالمثلهای آن داشت.
به عنوان مثال یکی از سرودهای سنتی گورتان را خواند که ترجیع بند آن واژه “هوی” بود و دوستان در جواب ابیات راهنما باید پاسخ میدادند که “هوی” یعنی “ما هم هستیم”. هر چند که همگی نگران رسوخ این واژه در ذهن و استفاده ناخودآگاه آن درتهران بودند اما این باعث نمیشد که هوی کشان ارگ را ترک نکنند!!!
قبل از ترک ارگ، آخرین عکس دستهجمعی گروه در کنار آبهای لاجوردی زاینده رود، حواصیلهای سفید رنگ و زیبای آن وبعد از انجماد و یخزدگی گروه، گرفته شد.
از اینجا به بعد گزارش ماجرای خاصی ندارد! جز اینکه ساعت 11:20 دقیقه، برای خرید از فروشگاه و تامین آذوقه مسیر بازگشت، حدود یک ربع توقف کردیم. نان داغ محلی و ماست چکیده با نعنا، غذاهای کنسروی و انواع میان وعدههای ناسالم، مجموع خرید دوستان را تشکیل میداد. حدود یک ربع به دو رسیدیم به اردستان و مجتمع خدماتی آسمان و برای نماز و ناهار به مدت سه ربع توقف کردیم. بعد از ناهار پانتومیم کلمه و ضربالمثل بازی کردیم، فیلم دیدیم، حرف زدیم، خندیدیم، قبل از حرم امام ره، برای سرویس بهداشتی توقف کردیم و کلی توی صف ماندیم و در ساعت 19:30 شاد و خوشحال به تهران رسیدیم.
مختصری از برنامه و زمان بندی تقریبی:
۱۵ آذر ٬ چهارشنبه :
_ ساعت ۱۱:۳۰ دقیقه مسجد داخل ترمینال جنوب باشید و وسایل را داخل ماشین گذاشته ، تجدید وضو و اقامه نماز
_ حرکت رأس ساعت ۱۲:۳۰ دقیقه و با زمان تقریبی هشت ساعت به صورت پیوسته به ورزنه خواهیم رسید.
نکته :
_ لوازمی از قبیل: کارت شناسایی و پول ، پوشاک گرم ، قاشق ، لیوان و وسایل شخصی خود را داخل کیف کوچک یا کوله حمله گذاشته و با خود به داخل ماشین بیاورید و همچنین ناهار و شام که در داخل ماشین میل میفرمایید.
_ اسکان در امامزاده و استراحت
_ دمای هوا ی چهارشنبه شب مثل تهران
۱۶ آذر ، پنجشنبه :
_ پیمایش بخشی از تپه های شنی روان یا ماسه بادی ها.
_ بازدید از گاو چاه و آسیاب شتر
_ بعد از بازدید استراحت ، ناهار و شام در امامزاده
_ امکان گرم کردن غذا در امامزاده و سفارش ناهار و شام پنجشنبه از رستوران وجود دارد .
_ روز پنجشنبه دمای هوا مثل تهران البته از ظهر به بعد باد خیلی شدید داریم و شب ها هوا ابری و رصد ستارگان و شب کویر به آن معنا نخواهیم داشت.
۱۷ آذر ، جمعه :
_ صرف صبحانه در محل اسکان
_ دوستان توجه بفرمائید روز جمعه با توجه به بارش برف و باران شب قبل ، دمای هوا بسیار سرد می باشد بنابراین برای بازدید از ارگ قورتان پوشاک خیلی گرم و مناسب همراه داشته باشید.
_ بازدید از قلعه سه هزار ساله قورتان( حدود 2-3 ) ساعت
_ وقت مختصری برای خرید در بازار ورزنه
_ ناهار ، تنقلات و…را در داخل ماشین همراه خود داشته باشید.
_ بازگشت به سمت تهران تقریبا هشت ساعت به صورت پیوسته.
لطفاً به نکات زیر توجه بفرمائید :
_ ۲ شب اقامت در امامزاده زین العابدین داریم .
_ در ضمن استفاده از امکانات زیر اختیاری و به عهده هر فرد می باشد البته با توجه به شرایط آب و هوایی و در صورت صلاحدید سرپرست 👇👇
🛵موتور چهارچرخ : هر نفر ۲۵.۰۰۰
🏍موتور کراس : هر نفر ۲۵.۰۰۰
سافاری : هر نفر ۲۵.۰۰۰ تومان
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.