قله کلکچال
به نام خالق عرش
قله کلک چال – 92/05/03
نام برنامه: قله کلک چال
تاريخ اجراي برنامه:92/05/03
نام گروه: گروه كوهنوردي شهيد وركش
سرپرست برنامه: فاطمه عفتی
اسامي همنوردان: فهیمه نجفی ،فاطمه جاوید، محبوبه علمیه ،طیبه طاهری ، حسنا امنیه ،خانم یاراحمدی ،سید احمد موسوی ،مجتبی امیرشکاری ، تایماز موسی زاده ،اصلان مصطفوی ، محمد سرآبادانی و وحید پرویزی
جانشین : مجتبی امیرشکاری
عکاس: سید احمد موسوی
نوع و سطح برنامه: متوسط
مدت زمان صعود و فرود : حرکت از درب پارک جمشیدیه ساعت 18:30، ایستگاه نور الشهدا ساعت21:15، استراحت و افطاری ، صعود به گردنه زین اسبی ساعت 22:30، یال زین اسبی ساعت 12، استراحت25 دقیقه و برگشت به سمت ایستگاه نورالشهدا ساعت 12:30 ، ساعت 2 بامداد ایستگاه ، ساعت 5 حرکت و 6:30 پارک جمشیدیه
فصلهاي صعود و بهترين زمان اجراي برنامه: در فصلهای مختلف سال صعود انجام میگیرد.
مبدأ شروع برنامه: پارک جمشیدیه
چگونگي دسترسي: از میدان تجریش اتوبوس تا سر خ فیضیه، همچنین سواری و تاکسی از م تجریش، چهار راه قدس تا پارک جمشیدیه وجود دارد.
برای رسیدن به ابتدای مسیر کلکچال باید از یکی از ورودیهای پارک واقع در خ امیدوار داخل پارک شده و به سمت غرب بروید. ورودی مسیر کلکچال نزدیک ایستگاه پلیس پارک بوده و کیوسک کوچک فدراسیون کوهنوردی هم در گوشه سمت چپ آن قرار دارد.
وضعيت آب و هوايي هنگام اجراي برنامه: هوا گرم ( البته در یال زین اسبی باد ملایم و خنکی داشتیم.)
ره توشه مورد نیاز :کفش و پوشاک مناسب کوهپیمایی ، کوله ی پشتی یک روزه، ، باتوم،چراغ پیشانی و باتری اضافه ، زیرانداز، افطار و سحری ، بطری آب و مایعات ، کارت بیمه ورزشی سال جاری
ره توشه پیشنهادی:کیف کمک های اولیه، کیت بقاء، طناب انفرادی و کارابین پیچ
امنيت و امداد برنامه: آنتندهی همراه اول و ایرانسل درکل مسیر وجود دارد.
امكانات منطقه: ایستگاه صلواتی شهید ورکش در تپه نور الشهدا، نمازخانه، سرویس بهداشتی و سالن غذاخوری در ایستگاه کلک چال وجود دارد.
هزينههاي برنامه: اعضا 5000 تومان، مهمان 7000 تومان
منابع تأمين آب آشاميدني: چشمه آب وآبخوری در همه ایستگاه ها (ایستگاه 3-1 ، نور الشهدا و پناهگاه کلک چال می باشد.
مشخصات پارک جمشیدیه:
خیابان شهید باهنر (نیاوران) خیابان فیضیه خیابان امیدوار
پارک سنگی جمشیدیه یکی از بوستانهای تهران، با مساحتی حدود ۱۰ هکتار در خیابان شهید باهنر (نیاوران) خیابان فیضیه واقع شده و از شمال به کوه کلک چال، از جنوب به باغ دولو، از شرق به خیابان جمشیدیه و از غرب به جاده کلکچال محدود است. این پارک در ابتدای مسیر اصلی صعود به پناهگاه کلکچال قرار دارد. پارک جمشیدیه دارای چهار در ورودی است که ارتفاع در ورودی اول از سطح دریا ۱۸۲۰ متر و بالاتر از آن ۲۱۰۰ متر است.
موقعیت جغرافیایی قله کلک چال:
کُلَکچال نام یکی ازکوههای شمال تهران و همچنین نام یکی ازپناهگاههای کوهنوردی در همان محدوده است. پناهگاه کلکچال درشرق میدان تجریش قرارگرفته و ارتفاع آن از سطح دریا ۲۶۰۰ متر و ارتفاع قله آن ۳۳۵۰ متراست.این پناهگاه سه مسیر دسترسی دارد : پارک جمشیدیه ،گلاب دره و دره وزباد . پناهگاه دارای تأسیسات آب و برق است و زیر نظر وزارت آموزش و پرورش اداره میشود . این پناهگاه درسال ۱۳۳۹ و توسط سازمان پیش آهنگی ساخته شد . در روی برج سفید آن نام گروههای پیش آهنگی به چشم میخورد . ویژگی خاص این محل ارتفاع و آب و هوای خوب آن در تابستان است.
بررسی توپوگرافی :
قله کلکچال در ناحیه البرز مرکزی و در مجاورت قله اسپیلت که در شرق آن است و در ادامه به لزون و پیازچال و نهایتا قله توچال منتهی می گردد،قرار گرفته و از سمت غرب هم پس از عبور از تیغه های دارآباد به قله دارآباد متصل می گردد .
شرح برنامه:
درب ورودی پارک جمشیدیه، قرار دوستان راس ساعت 18:30 جمله ای که اول در سایت ورکش می بینیم و روز قبل برای همه همنوردها پیامک می شود. این بار قله کلکچال سربرگ برنامه است به سرپرستی فاطمه عفتی و جانشینی مجتبی امیرشکاری.
نصیبه نیامد و طاهره هنوز … دوازده نفریم ، دستهای گرم همدیگر را می فشارند و چشم به راه دو دوست می مانند. عقربه ها از 18:30 عبور می کنند و ناخدا گروهش را به صف می کند و اذن حرکت می دهد. یک دوست از پای تلفن خبر نیامدن می دهد و دیگری در پیچ و خم خیابانهاست. جانشین دست رفیقش را می گیرد و جدا از گروه منتظر در راه مانده، می ماند.
سبز است و پرنده ها می خوانند و چشمه می جوشد و جای صدایش را میان کلمه ها و خنده ها باز می کند. سرقدم دست به پیشانی می کشد. قدم ها تندتر، عقب دار دوستانش را جا می دهد و روی صورت فاطمه از دیدن طاهره جای انتظار، خنده می نشیند. صداها کم می شود و بر چهره ها نم می نشیند . لبها روی هم چسبیده و باتوم ها ستون تن های خسته و سنگین است. کسی را گرما و تشنگی بی تاب کرده، از میان راه دل به میان بُرها می دهد شاید زود تر به آخر برسد.
دهن ها آب نداشته را فرو می دهد ، در پیچ و خم ها، خسته می مانیم و با مشتی آب بر صورت، عطش جان خود را کم می کنیم. آب تا کنار لبهای خشکیده می آید . اما هیچ کامی تر نمی شود. اینجا وحید عقب داری پرطاقتی است، دوستان خسته اند و کوله ها از همیشه سنگین تر. مجتبی و اصلان قدم، تند می کنند تا پیشتر خادم ایستگاه تپه نورالشهدا شوند ، روی شانه های عقبدار چند کوله جا می گیرد؟ و یا بر شانه های تایماز؟ ایستگاه سه ایم . تپه پیداست ، زمین داغ و هوا گرم است و تن ها خیس ، چند بار وحید و تایماز باید به عقب برگردند و کوله ها را به ایستگاه سه برسانند؟ عقبدار و کوله هایش جلوتر همراه شش نفر ، جان به مسیر کوتاه می سپارند . صدای اذان می آید. سنگ ها، سفره خانه می شود. آب، آبجوش و خرما، چند چرخ می زند، باز حرکت … .
آسمان دلش گرفته ، صورت درگاه عمارت روی تپه نورالشهدا، می خندد و دعوت می کند که بیایید. وحید و تایماز، باز نشسته اند . این بار احمد، کوله ها را بر شانه نشانده و نگران قدم ها، و جای دست های خسته همسرش بر روی سنگ هاست.
ایستگاه صلواتی شهید ورکش ، ساعت 21:15
مجتبی و اصلان، به نوشیدن آب جوش و شربت و خرما دعوت می کنند و هر سیزده نفر جمع اند و تک تک به سجاده هایشان پناه می برند. چیزی از خستگی و تشنگی نمی ماند ، یک ساعت و نیم میهمان زمین ایستگاه هستیم تا سایه تاریکی روی شهر بنشیند. نور مهتاب از پشت ابرها آسمان را روشن می کند و رد خیابان ها و خانه های شهر از نور چراغ هایشان پیداست . نُه نفر کوله برمیدارند و قصد رفتن می کنند و سه نفر دل از ایستگاه نمی بُرند. عقبدار هم این بار میماند! شاید هم از هوش رفته…
فاطمه یک زوج از گروهش را در ابتدا و انتهای صف می چیند . تایماز عقبدار و همسرش سرقدم. همه پا به پای هم در راهند . تکه های ابر کنار میرود . ستاره ها به کوهنوردها سلام می کنند، ماه پشت یک کوه مانده و فقط نورش را هدیه می کند . شب بیدارهای کوه، جیرجیرک ها هستند، راه باریک است. یک طرف کوه نقش برجسته گرفته و طرف دیگر شهر پیداست. با همان تک چراغ تک چراغ ها، خانه ها و نقشه خیابان ها و کوچه ها را می کشند. فاطمه نگران دوستانش است و قله را به زین اسبی می بخشد. درست نیمه شب ، برتن زین اسبی می نشینیم و نسیم تند تر می وزد. جز ما، گروه هایی از چرخش نور چراغ پیشانیشان و یا زمزمه حرف ها و خنده هایشان پیدا اند، کمتر از نیم ساعت ، می نشینیم. چرخش رقص نور از کنار پارک آب و آتش، آسمان شهر را تا سینه کلکچال می شکافد، ماه پیدا شد، دو شب قبل نیمه را رد کرده بود و از قرص کمتر است. با آمدنش کوه زیبا تر شد، از دل صخره ها که می گذشتیم، انگار دو دوست دست هم را گرفته اند و مثل بازی کودکانه ما را از زیر دست هایشان عبور می دهند.
و باز زیر نور مهتاب می رفتیم و چراغ پیشانی هایمان خواب رفتند . عمارت تپه نورالشهدا ، اینبار مثل نگین انگشتری زیباست و چراغ خانه ها ، خاموش و فقط رد خیابان ها پیداست . دو بامداد باز در ایستگاه، دوستانمان را می بینیم . مجتبی جانشین است و جای قله ، آموزش کوله بستن می دهد. تا قبل از اذان غذا و میوه و آب میانمان دور میزند و بعد از اذان ، زیر آسمان نماز می خوانیم. تا پنج بامداد که همه کوله بر دوش گذاشته اند. بازگشتیم به وعده گاه اول ، پارک جمشیدیه، ساعت 6:30 روز بعد.
آموزش طی برنامه:
آقای امیر شکاری لطف کردند و نکات مهم در مورد کوله و همچنین نحوه درست کوله چینی را آموزش دادند.
منابع : اینترنت و مشاهدات شخصی
نام گزارش نويس: حسنا امنیه
«باسپاس فراوان شاد و موفق باشید»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.