کویر مصر ، جندق
زیارت امامزاده سید محمد
قدم زدن در شن های روان کویر مصر
مشروح گزارش :
به نام خدا
نام برنامه: برنامه نوروزی کویر مصر – جندق
تاريخ اجراي برنامه: 2 تا 4 فروردین
نام گروه: گروه کوهنوردی شهيد ورکش
سرپرست برنامه: سيد محمد حسين آقایی پور
اسامي همنوردان:
خانمها:
سيده کبری خضرایی – فاطمه جاوید – حنانه شمالی – عطيه مقدم – فاطمه غزالی – مهری کبيری – سها شباهنگ – فرزانه شباهنگ – فاطمه دهقانی
آقایان:
عليرضا صالحان – سيد مجيد فتوحی – اسماعيل آهنی – علی شریعتی
نوع و سطح برنامه: طبيعت گردی سبک
مبدأ شروع برنامه: ایستگاه مترو ترمينال جنوب تهران
وضعيت آب و هوايي هنگام اجراي برنامه: صاف و آفتابی
هزينه هاي برنامه: صد و بیست هزار تومان
شرح برنامه:
روز اول
ساعت 7:30 صبح روبروی ایستگاه مترو ترمينال جنوب! این محل قرار ما بود و وقتی من و خواهرم تنها اندکی بعد از این زمان به محل مورد نظر رسيدیم شاهد انجام عمليات پر مخاطره جاسازی و قرار دهی محموله های حاوی اطعمه و اشربه و دیگر وسایل رفاهی بر باربند اتومبيلی بودیم که قرار بود زحمت انتقال ما را به مقصد مورد نظر متحمل شود. پس از اتمام این عمليات و عمليات مهمتر جاسازی مسافران که البته با تعارفات بسيار همراه بود، بالاخره ساعت 7:43 دقيقه به مقصد قم حرکت کردیم. در ميانه های راه بودیم که متوجه شدیم تأخير چند دقيقه ای ما مشمول بخشش نخواهد شد و مطابق با رسومات با ما رفتار خواهد شد.
فاصله تهران تا عوارضی قم در حدود 120 کيلومتر است و ما ساعت 10 قم را به مقصد کاشان ترک گفتيم. در حالی که بين راه توقفی حدودا یک ربعه برای صرف صبحانه احتمالی داشتيم، حدود ساعت 12 وارد شهر کاشان شدیم.
اولين برنامه ما بازدید از مدرسه و مسجد آقا بزرگ بود که البته پيش از آن صرف بستنی مخصوص کاشان ملقب به شکرریز رو از دست ندادیم. ساعت 12 بود که وارد مسجد آقا بزرگ شدیم. اگر چه موفق به یافتن راهنما نشدیم اما به یاری اطلاعات دوستان متوجه شدیم که این مسجد قدمتی حدودا 200 ساله دارد و از دیرباز تا کنون محل تحصيل طلاب بوده و حتی آثار زندگی طلاب در طبقه پایين بنا مشهود بود. اما نکته قابل تأملی که توجه همگان رو به خود جلب کرده بود، حضور یک ماهی قرمز بزرگ در ميانه حوض مدرسه بود. ابعاد این ماهی به اندازه ای بود که در فاصله 3 متری طبقه پایين تا اول به وضوح قابل رویت بود اما در تمام طول 20 دقيقه ای که بازدید ما از مدرسه به طول انجاميد حتی به اندازه چند نانومتر از جایگاه خود تکان نخورد!
مسجد و مدرسه آقابزرگ یكی از باشكوهترین و زیباترین مساجد دوره قاجار در ایران به شمار می آید. پس از ورود به محوطه مدرسه، دو صحن فوقانی و تحتانی و حجره های محل سکونت طلاب و گنبد آجری با شکوه و گلدسته های دو طرف آن خود نمایی می کند. علاوه بر این دو حياط خلوت، آب انبار بزرگ، شبستان دیگری در پشت گنبد، ساختمان مسجدی که در جنب گنبد واقع است و محراب کاشی کاری واقع در شبستان جنب گنبد که در حقيقت مجموعه ای است از هنرهای کاشیکاری، گچبری، کتيبه نویسی، مقرنسکاری و نقاشی، از جمله متعلقات این بنای عظيم است. مسجد آقابزرگ از نظر پلان جزو مساجدی است كه دارای سه شبستان می باشد و نكته مهم و قابل توجه در این محل تلفيق مسجد و مدرسه است. تمامی بنا با آجر ساخته شده تزئينات بكار رفته در آن جذابيت خاصی به این بنا بخشيده است.
پس از مدرسه آقابزرگ بنا بر توصيه و راهنمایی سرپرست محترم به مسجدی در نزدیکی فين کاشان رفته و نماز اقامه نمودیم و پس آن حوالی ساعت 13 وارد بنای فين شدیم. اگر چه به دليل مقارن شدن با ایام نوروز جمعيت زیادی در محوطه حضور داشت اما این باعث نمی شد زیبایی چشم نواز بنا و شکوه حيرت انگيز فضای خارجی آن نادیده گرفته شود.
تلفيقی از هنر معماری، دانش و هوش ایرانی و مهمتر از آن احساسی از پا گزاردن در جای پای بزرگمردی چون امير کبير و دست کشيدن بر پيکره درختان تنومندی که شاید پيش از آن سنگينی دستان او را حس کرده بودند، انسان را به تأمل در مسير زندگی، صحنه ای که پيوسته به جاست و نغمه ای که باید در این ميانه آن خوانده شود واميداشت.
پس از بازدید از فين کاشان، با هدف صرف ناهار از شهر کاشان خارج شده و در حوالی این شهر پارکی مناسب برای این کار را یافتيم. مراسم ناهارخوران هم با همه حواشی و شکوه خود با موفقيت به پایان رسيد و همگی اعضا مراتب رضایتمندی خود را به اطلاع سرپرست گروه رسانيدند.
بار دیگر عمليات جاسازی و جایگزینی انجام شد و همگی خود را برای ادامه سفری پرماجرا آماده نمودند.
مقصد بعدی شهر نطنز بود. اما نه در ابتدا ابنيه تاریخی این شهر و نه حتی تأسيسات هسته ای واقع شده در آن هدف ما بود. مقصد قله گنبدباز بود!
قله ای دو هزار متری که با دارا بودن یک گنبد قدیمی درست در نوک تيز آن، از همان ابتدای ورود به شهر توجه هر بيننده ای را به خود جلب می کرد. شاید در ابتدا برای اعضای تازه وارد گروه از جمله خود من قابل تصور نبود که بعد از سپری کردن یک روز پر مشغله و انجام کلی فعاليت بدنی چطور در حوالی غروب آفتاب صعود به چنين قله ای که علیرغم توصيفات سرپرست و جانشين گروه چندان هم کم ارتفاع و تپه گون نبود ميسر ميشود!
اما پا گزاردن به منطقه ای خالی از هر پوشش انسانی، به گوش رسيدن صدای شيون شاهين های چرخان بر فراز قله، و حتی مشاهده یک عقاب عظيم الجثه در آن حوالی، از هر جنبنده ای کوهنورد ميسازد!
حرکت با بازگویی رکوردهای ثبت شده صعود که آمار برخی از آنها حتی به 5 الی 6 دقيقه هم می رسيد آغاز شد. همچنانکه بالاتر میرفتيم منظره پيش رو زیباتر میشد.
بالاخره به هر زحمتی که بود به قله رسيدیم و پا بر گنبد باشکوهی گزاردیم که مورد نظرمون بود. وزش شدید باد، منظره ابرهای مه مانندی که ميانه های قله روبرویی را پوشانده بود، و صدای مداوم شاهين ها، منظره فوق العاده ای را فراهم آورده بود که قادر به ترک آن نبودیم. اما نزدیک شدن به غروب آفتاب مجالی جز پایين آمدن برایمان نمی گذاشت. وقتی به پایين کوه رسيدیم هوا کاملا تاریک شده بود و ما کاملاً خسته!
به طرف مقصد نامشخصی به راه افتادیم! اگر چه اصرار شدیدی برای اطلاع از مکان احتمالی اقامتمان داشتيم اما جوابی از جانب سرپرست دریافت نمیکردیم! در ميانه های راه نامعلوم خود بودیم که از جانب خانواده ای مهربان به نام برادران فقيهی که از دوستان قدیمی آقای سرپرست بودند مهمان به صرف آش شدیم که برای ما بسيار لذتبخش و مفرح بود! بعد از آن به مسجد جامع نطنز که خود از آثار تاریخی شهر بود رفته و اقامه نماز نمودیم. اگر چه هوا تاریک بود و چيزی به تعطيلی مسجد نمانده بود، از بازدید از قسمت های مختلف آن از جمله آب انبار و درختی که چندین تنه تنومند داشت بی بهره نماندیم.
بعد از آن به روستای اریسمان رفته و پس از رسيدن به مقصد مورد نظر از ماهيت آن اطلاع یافتيم! مقصد خانه ای در داخل روستای اریسمان.
ساعت 11:15 شب بود که به فرمان جانشين خاموش باش! اعلام شد و همگی به خوابی عميق فرو رفتند با این اميد که روز دوم هم همچون روز اول مملو از حوادث خاطره انگيز باشد.
روز دوم
ساعت 4:30 صبح بود که با صدای روح انگيز!!! خشخش جمع شدن تعدادی کيسه خواب بيدار شدیم. به طور خودکار وسایل خود را جمع کرده و ساعت 5:40 صبح خود را در کوچه یافتيم. از آنجا به مقصد امامزاده آقاعلی عباس حرکت کرده و پس از طی مسافت 13 کيلومتر نماز صبح را در محل امامزاده اقامه نمودیم. ساعت 6:50 امامزاده را به مقصد اردستان ترک گفتيم. در ميانه ها ی راه بودیم که خواب عميقی اعضای گروه را فراگرفت و باعث شد صرف حليم در اردستان را از دست بدهيم!
بالاخره به شهر نائين در 100 کيلومتری اردستان رسيدیم و صبحانه را در پارکی در مرکز شهر صرف کردیم. بعد از آن بازدید از مسجد جامع شهر نائين در دستور کارمان قرار گرفت که به یاری راهنمای کارآزموده این بنا «آقای افضل آقایی» به خوبی انجام شد. بازدید از نارين قلعه و بازار قدیمی این شهر به جذابيت آن افزود و تصویری شکوهمند از شهر نائين باستان را در ذهنمان فراهم آورد.
حوالی ظهر بود که برای بازدید از کارگاه های سنتی عبا بافی به محله محمدیه نائين رفتيم. تماشای به جلوه در آمدن هنر دستانی سالخورده که اینگونه رشته های پشمين را به هم می تنيد و از آن آیينه ای میساخت برای آنکه بازگوی سالهای عمری باشد که در ته گودال خاکی دخمه تاریک عبا بافی سپری شده بود، روح هر انسانی را به قليان وامیداشت تا تلنگری باشد، برای آنکه عمر اگر چه در پس پستویی نمور و تاریک سپری گردد، اگر حاصلی داشته باشد به اندازه ابعاد یک تکه پارچه پشمين، چه اندازه ارزشمندتر است از سپری کردن آن مابين زر و زیور اما بی حاصل.
پس از محله محمدیه راهی امامزاده سيد محمد شدیم و در آنجا نماز ظهر را اقامه کردیم. سپس به سمت روستای انارک حرکت کردیم که در آنجا تنها توقف کوتاهی برای صرف نهار داشتيم و بعد به مقصد روستای مصر عزم سفر کردیم.
در ميانه های راه بودیم و در شرایطی که خواب بعد از ظهر روی پلکهایمان سنگينی می کرد که ناگهان در پليس راه چوپانان با حادثه شگفت انگيز تازه ای مواجه شدیم!
پليس جلو اتومبيل ما را گرفت و ما را مجبور به تحمل 5 دقيقه استراحت اجباری کرد! غافل از اینکه ما از این استراحت بی نياز بودیم! {طرح استراحت مسافران نوروزی!!}
پس از طی مسافت 165 کيلومتر در جاده های کویری به دوراهی خور رسيدیم و از آنجا 45 کيلومتر تا دو راهی مصر پيمودیم. جاده ای که منتهی به روستای مصر می شد، خالی همچون راهی بی پایان مسير خود را از دل کویر می یافت.
حوالی غروب بود و اشعه نارنجی رنگ خورشيد همچون غبار طلا بر خارگونه های کویر می پاشيد و از آنها سایه هایی میساخت به اندازه آرزوهایشان بلند و به اندازه عمق آن تاریک.
همچنان که سایه ها بلندتر می شد، گویی آسمان لاجوردی رنگ خبر از آغاز شبی دراز می داد که شمار ستاره های آن به اندازه ابعاد هستی بینهایت است.
«پهنایی که اکنون پيش روی توست لحظاتی بعد در تاریکی محض فرو خواهد رفت و دنيای تو دنيای بیکران ستاره ها خواهد شد، آنچنان که در آنها غرق خواهی شد و دیگر بار با تلالو دوباره خورشيد دنيای خاربوته ها و شنهای روان را بر تو ظاهر خواهد کرد. و این است داستان تکرار شدنی کویر!»
به روستای مصر رسيدیم. وقتی که از ظاهر نخلها تنها پيکره ای دیده می شد.
وارد روستا شدیم و پس از پرسوجوی فراوان در حالی که نگران از به اجاره رفتن اتاق مورد نظر خود بودیم آن را یافتيم. اتومبيل توقف کرد و ما به همراه کوله بار خود وارد خانه روستایی محل اقامت خود شدیم.
خانه شامل دیواره های کاهگلی و اتاقهایی محقر دور تا دور حياط بود و یک باقچه به همراه چندین درخت ميوه در مرکز آن قرار داشت. بوی کاهگل و بو و صدای گاوی که از خانه روبرویی فریاد می زد و احتمالا به حضور ما اعتراض می کرد، هوای غروب و آسمانی که دیگر چيزی از سياهی کم نداشت ما را در اوج یک زندگی روستایی فرو برد.
جایی که از وسایل رفاهی شاید نازلترین آنها را می شد یافت اما زندگی جریان داشت. بعد از اسکان یافتن در اتاق کویری خود، برای اقامه نماز به سمت مسجد روستا که فاصله چندانی با ما نداشت به راه افتادیم.
مسجد شامل اتاقکی نمور بود که از فرش هایی کهنه و پشتی هایی دور تا دور تشکيل می شد و یک بخاری نفتی در گوشه محيط را گرم می کرد. فضا اگرچه محقر بود اما حس امنيت و آرامش را در انسان زنده می کرد. پس از نماز به سمت اتاقها به راه افتادیم تا پس از صرف شام خود را برای گشت کویری شبانه آماده کنيم.
با اتومبيل هميشه همراه خود به سمت دل کویر به راه افتادیم.
هنوز فاصله چندانی از روستا نگرفته بودیم که آخرین نشانه های حيات بشری ناپدید شد و ما همچنان که در دل کویر فرو میرفتيم، افکار خود را متمرکز آنچه پيش رو داشتيم میکردیم.
سکوت، تاریکی و عظمت. توصيفاتی که در سه کلمه خبر از بینهایت میدهد.
بعد از توقف اتومبيل با پای پياده بر خاک کویر قدم گزاردیم. همچنان که پيش میرفتيم صدای قدمهای خود را با جزئيات می شنيدیم. در حالی که نگاهمان در پهنه آسمان فرو رفته بود به سختی راه خود را مییافتيم. نقطه ای را برای توقف انتخاب کردیم و به آنجا که پهنه هستيش می نامند چشم دوختيم.
و این بار آسمان بود و دیگر این که پایانی نداشت. آنجا که راه شيری نام دارد گویی سهم بيشتری از آسمان میخواهد که ستارگان را به گرد خود جمع آورده، و جبار همچنان بر عزم خود برای شکار استوار است و خوشه پروین دست از زیبایی نمی کشد.
آندرومدا که در انتظار برساوش است و شباهنگ که از همه درخشانتر است. آنقدر چشم می دوزی که نگاهت تمام میشود و آنگاه خود آسمان میشوی.
گشت کویریمان که تمام شد به سمت اتومبيل بازگشتيم، در حالی که باور نمی کردیم آقای سرپرست آن را از ميان تاریکی محض پيدا کند.
اما پيش از عزیمت به روستا مانند معجزات آسمانی، گودالی را که در آن خطه به «چال سل کنون» مشهور است یافتيم. گودال در دل کویر آرميده بود. عمق آن حدود 5 متر بود که با شيبی ملایم پایين میرفت. هنگام فرو رفتن به گودال نتوانستيم جلو اشتياق خود را برای دویدن بگيریم و همچون آهوهای پناهگاه یافته به عمق آن فرو رفتيم. به مرگز گودال که رسيدیم آتشی شعله ور و زنده در برابر دیدگانمان ظاهر شد. از آنجایی که پيش از آن به دليل کمبود امکانات موفق به شعله ور کردن آن نشده بودیم آن را همچون هدیه ای ارزنده از جانب کویر بخشنده پذیرفتيم.
بالاخره به خانه روستایی خود بازگشتيم ساعت حدود 12 شب بود که بساط خواب شبانگاهی را دایر کردیم و همگی با داشتن تصویری از آسمان در ذهن به خوابی پر ستاره فرو رفتيم.
روز سوم
گرگ و ميش صبح بود که برای نماز صبح از خواب بيدار شدیم و بعد از آن کوله بار خود را بستيم تا گشت کویری روزانه را هر چه زودتر آغاز کنيم. پس از صرف صبحانه ای که شامل تخم مرغ محلی و نان محلی می شد، با اتومبيل به مقصد مورد نظر رفتيم.
جایی که تپه های شنی غول پيکر در برابر چشمانمان ظاهر شده بود. تپه های حدوداً 10 متری را به هر زحمتی که بود پيمودیم تا پهنه بی منتهایی از تپه های پوشيده از شنهای روان را در پس آن کشف کنيم.
رنگ خاکستری روشن شنها که در نوک تپه ها همچون خطوط نقاشی شده مرتبی از آبی آسمانی پررنگ جدا شده بود و با فاصله با خاربته های کویری تزئين شده بود، کویر را مشابه توصيفات افسانه ای آن کرده بود. شنهای روان نرم و خنک سطح صاف و صيقلی و یکنواخت که گویی از جرمی یکپارچه تشکيل شده و نه از تعدادی بيشمار از شن های ریز و خطوط اسليمی باد که بر روی شنها نقش بسته بود دل هر بيننده ای را برای پریدن در آغوش کویر می ربود.
و این شد که مراسم غلت خوردن، مدفون شدن در زیر توده های شن و معلق خوردن و به طور خلاصه هر کاری که به ذهنمان میرسيد را انجام دادیم و بخشی از هيجانات درونی تلمبار شده خویش را تخليه کردیم.
ساعت 11 بود که بعد از برداشتن وسایل شخصی از خانه روستایی و صرف ذرت دست ساز تهيه شده توسط جانشين محترم، سری هم به پشت بام خانه کویری خود زدیم تا نظاره گر منظره روستا، نخلستانها و مزارع سبزی باشيم که حضورشان در پهنه خشک کویر خود نمایی می کرد.
بعد از آن خود را برای آغاز سفر آماده میکردیم که پسر بچه خردسال روستایی توجه ما را به خود جلب کرد. از آنجایی که به طریقی می خواست هدیه ای از روستا برای ما فراهم آورد، از ما برای بازدید از اصطبل شتر پدرش دعوت کرد. در شتر دانی اگر چه شتری نيافتيم اما دیدن بزغاله های پر جنب و جوشی که از سر و کولمان بالا می رفتند و از خوردن هيچ چيز حتی تکه های لباس انصراف نمي دادند، همراهان را به هيجان آورده بود. پس از آن روستا را به مقصد جندق ترک کردیم.
در ابتدای جاده بودیم که شاهد عبور با وقار شترهای صحرا در کناره های جاده بودیم. ساعت 12:45 دقيقه پس از طی مسافت 45 کيلومتر به جندق رسيدیم. بعد از اقامه نماز، نهار را هم در جندق صرف کردیم و به سمت دامغان به راه افتادیم. فاصله 145 کيلومتری جندق با دامغان را پس از طی چندین ساعت رانندگی در جاده های کویری و بخش هایی هم کوهستانی طی کردیم و ساعت 6 بعداز ظهر به دامغان رسيدیم. بسمت مسجد تاریخانه رفتیم.
از آثار باستانی دامغان است و طبق تحقيقات اداره کل باستانشناسی قبل از تسلط اعراب بر ایران آتشکده بوده و بعداً به مسجد تبدیل شده است. ساختمان بنای مجدد آن مربوط به قرن دوم هجری است و اسلوب ساختمان آن نيز به سبک بناهای دوره ساسانيان می باشد. تاری خانه در ترکی به معنای خانه خداست و آثار متعددی از تمدنهای اسلامی در آن مشهود بود.
پس از بازدید، دامغان را به مقصد سمنان ترک کردیم. در بین راه توقفی برای اقامه نماز مغرب و عشا داشتیم. وارد شهر سمنان نشدیم و مسير را یکسره به سمت تهران ادامه دادیم و ساعت 12 شب بود که به ایستگاه مترو پایانه جنوب تهران رسيدیم.
و به این شکل سفر پر ماجرای ما به پایان رسيد. سفری که اگر چه با خاطرات و لحظات فوق العاده ای همراه شد، اما بيش از هر چيز معنی سفر کردن را به ما آموخت. سفر کردن، توشه برداشتن و دل کندن از هر چه که به آن عادت کرده ایم، از هر چه که روح و جان ما را به خود دل بسته کرده و رفتن به آنجا که شاید وجود خدا بهتر احساس میشود، آنجا که طبيعت است و …..
نام گزارش نويس: فرزانه شباهنگ
مختصری از برنامه و زمان بندی تقریبی:
روز اول:
حرکت صبح از تهران بسمت قم و کاشان. بازدید از یکی از اماکن تاریخی کاشان. حرکت بسمت ابیانه، صرف ناهار و گشت در کوچه های روستای ابیانه
صعود به قله گنبد باز (جایگزین)
حرکت بسمت بادرود، زیارت آقاعلی عباس – شبمانی در روستای اریسمان
روز دوم:
حرکت صبح زود – گشتی در نائین و بازدید از اماکن تاریخی آن
بسمت کویر – گشتی در رووستای انارک – کویر مصر، گشت کویری، شبمانی در کویر
روز سوم:
حرکت بسمت جندق، بازدید از خانه یغمای جندق، حرکت بسمت دامغان و دیدن مسجد تاری خانه
بازگشت بسمت تهران
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.