قله توچال
مشروح گزارش :
” بنام نامی خالق کوهها ”
از سالهای قبل که نام مسیر ایگل به توچال را شنیده بودم خیلی مایل بودم تا روزی با طی این مسیر، توچال را از جبهه شمالی صعود کنم.سالهایی در حسرت این مسیر گذشت و هر ساله هم بهانه ای جور می شد تا داغش همچنان بر دلم باقی بماند. نهایتاً در سال 90 طلسم این آرزو شکست و طی یک برنامه عالی در کنار همنوردانی عالیتر، موفق به پیمایش این مسیر شدم. قسمت این بود که به جبران این چند سال معطلی ، اولین صعود این مسیر برای بنده در ” زمستان ” رقم بخورد. از آن سال تاکنون سه بار این مسیر طی شد که دوبار آن زمستانه و یک بار هم در تابستان. و حالا این چهارمین نوبت است که توفیقی شد تا با همراهی دوستان و همنوردان عزیزم در گروه کوهنوردی شهیدورکش: خسرو یوسفی(مهمان)، بهروز لامی ، مهدی بشیری، هادی سرور(مهمان) ، وحید پرویزی در جمعی همدل و صمیمی و در غالب یک تیم شش نفره این مسیر را در آخرین ماه سال 94 تا نوک نوک قله صعود کنیم!
بدون اغراق میگویم، حاصل تجربه چهار بار صعود این مسیر این است که صعود توچال از جبهه شمالی به لحاظ مختلف منجمله سختی مسیر، برودت ، شیب تند و . . . تفاوتهای محسوسی دارد نسبت به همه مسیرهای جبهه جنوبی که مسیر نرمال صعود به این قله است. بعنوان مثال در همین روزی که ما صعود کردیم، درحالی که تمامی مسیر جنوبی(شیرپلا – امیری- توچال) بدون برف و کاملا خشک بود، در مسیر شمالی (مقداری بالاتر از سنگچینها تا قله) استفاده از کلنگ و کرامپون یک الزام بود که عدم رعایت آن میتوانست مخاطرات جدی بهمراه داشته باشد).
افسونگری طبیعت و چشم اندازهای چشم نواز ، از جاذبههای دیدنی همه قلههاست اما در یک کلام می توانم بگویم که این مسیر چیز دیگریست! و این دقیقاً همان چیزی ست که انگیزه اصلی حقیر برای اجرای چنین برنامهای ست! مسیری خلوت، و در زمستان در بخشهایی نفسگیر، که در مسیر آن اغلب قلل البرز مرکزی و آن مخروط جادویی دماوند بگونهای در مقابلت هستند که گویی تنها به تو چشمک میزنند!
قراری کله سحری با همنوردان گذاشته شد و اذان صبح در مبداء صعود (روستای ایگل) نمازی جنگی خواندیم. در تاریکی صبحگاهان حرکت تیم آغاز شد و در بخشهای اولیه مسیر که از کنار رودخانه ایگل عبور می کند پس از یکی دوبار گیج زدن در یافتن مسیر که ناشی از شاهکار بارندگیهای قبلی بهاره در تخریب مسیر بود ، بالاخره در پاکوب اصلی قرار گرفتیم. ساعت هفت صبح در ابتدای یال صعود توقف کوتاهی جهت تکریم از خوراکی های موجود بعمل آمد.
سه ساعت بعد از آن، تا رسیدن به ابتدای خط الراس، صرف عبور از یال اول شد که الحق و الانصاف اگر آن را یالی “دانکیلی” بنامیم سخن به گزاف نگفتهایم! حالا ساعت 10 صبح است. تقریبا تایم مناسبی داریم. وقت کافی برای فیگورهای عکاسی مآبانه داریم. لذا خود را این نعمت محروم نمی کنیم. از اینجا که ابتدای خطالراس منتهی به قله است، توچال با هرچه که در توان دارد خودنمایی میکند. آسمان آبی، ابرهای رقصان و لباس سفیدی که بر تن جبهه شمالی ست، همه از مفاخر این قله در ساعاتیست که ما عزم دیدن و بوسیدنش را کردهایم!
خوش خوشان به سوی سنگچینها حرکت می کنیم. تقریباً ساعت یازده صبح است که به سنگچین ها میرسیم. سالیانی ست که آنها سه نفری تمام قد بر سینه این مسیر ایستادهاند. کوچکند، اما با شکوه. تنهایند، اما مغرور! دقایقی در کنار این مغرورهای باشکوه، به رسم مسافران ، همنشینی میکنیم. دقایقی استراحت و بعد به همت وحید جانمان فرصتی دست داد تا مکالمهای تلفنی با پشتیبان برنامه داشته باشیم. پشتیبان برنامه همان جوان دوست داشتنی و رعنایی ست که بر خلاف گذشته پر ثمرش، پس از ازدواج کوهستان را سه طلاقه کرده است! تو گویی تشکچال برتر است از توچال، کلکچال ، یا پیازچال!
مجتبی جان ، شرمت باد!!!
باز حرکت!
تا اینجا هوا هم نسبتاً گرم بود هم در سکون، و آسمان هم آبی آبی، به رنگ آرامش!
با آغاز هووهووی باد و هجوم حجم بیشتری از ابرها بر فراز قله، گویی سهم ما از این گرما و سکون رو به اتمام است! اعضای تیم، آرام و قوی و منسجم در کنار یکدیگر و بی خیال از اخم آسمان.
با رسیدن به قسمت سختتر مسیر که شیب بیشتری دارد و برفهایش حسابی سفت شده است، کم کم نیاز به بستن یخ شکنها و در دست گرفتن کلنگها حس میشود. چنین میکنیم. ساعتی از مسیردر باد، سایه و سرمای گزنده طی میشود. رسیدن ما به قله در ساعت سه و نیم عصر مصادف است با وداع ابرها،
باز آفتاب، باز غیبت سرما!
بادی نیست و دوباره آسمان صاف است. شاید از گرمای دیدن قله است که سرما را حس نمیکنیم!
لحظاتی پشت سر و مسیر طی شده را نگاه میکنم. با آنکه تسلیم شده است باز چیزی از غرورش و از شکوهش کم نشده. حالا پس از چهار بارصعود، انگار که رفاقتی بین ما جاریست. اگر طلبید باز سال بعد ساعاتی به میهمانیاش خواهم آمد. انشاءالله !
فضای قله را با خدا قوتی به یکدیگر و چند عکس یادگاری گرمتر می کنیم!
* خستهگی صعود را در مسیر برگشت با ” تله کابین سواری ” جبران میکنیم. ولو شدن کف سالن غذاخوری ایستگاه پنج تلهکابین و جارو کردن ته کوله پشتی هم از بخشهای مهیج دیگر برنامه بود. نهایت اینکه در ساعت حدود 19 و در ولنجک پایان برنامه اعلام میشود.
بچهها خسته نباشید!
*************************
به پاس قدردانی از جناب آقای مهدی ورکش، این تاجسر با وقار گروه کوهنوردی شهید ورکش که همیشه حامی برنامههای خوب هستند و به شکرانه داشتن همنوردانی عالی که همراهیشان زیباترین احساس را از یک صعود دلچسب برایم به ارمغان آورد، بزودی این گزارش را عکسباران میکنم!
با ارادت کامل
کارگر تیم
عبدالله عزیزالهی
پینوشت :
– دو عدد از شاگردان گیج استاااااااااااااد که از قبل برای شرکت در این برنامه اعلام آمادهگی کرده بودند و در برنامههای قبلی آمادگی شامل صعود به قلههای دارآباد،دوشاخ، ریزان، ورجین( از دو جبهه) هم صعودکرده بودند- همون شاگردانی که به حرفهای استااااااد گوش نمی کنند، پیامکهای قبل از برنامهاستاااااد را نمی خوانندو بر خلاف نصایح استااااد اطلاعات برنامه را در سایت گروه چک نمی کنند- نتیجه این شد که بجای صبح جمعه، صبح پنجشنبه آمده بودند سرقرار!!! و برنامه را از دست دادند!
اصلا هم تمایل ندارم که نام جاماندگان وامانده را ببرم و بگویم که اسمشان ” محمود بهروز و محمد رحیم غلامی ” بوده است!!
فاعتبروا یا اولی الاستاااااد !
——————————
طبق وعدهای که داده شد، فایل تصویری این برنامه تقدیم به دوستان و همنوردان عزیز :
http://s6.picofile.com/d/0a5cc3cb-5f4d-47b1-86ed-e3f113ed1031/eagol_tochal94.pdf
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.